تکپارتی

تکپارتی
وقتی تو مهمونی لباس باز میپوشی
ویو جونگکوک
امروز برای یه مهمونی میخواستیم با ات بریم
من آماده بودم منتظر ات بودم وقتی اومد خیلی لباسش باز بود
-برو عوض کن منتظرم
من آماده ام
-با این لباس میخوای بیای
آره
-پس امشب یه تنبیه سختی داری(نیشخند)
اشکال نداره(ذوق برای مهمونی)
-(نیشخند)
رفتیم همه نگاه ها رو ات بود سریع رفتیم خونه
وقتی رفتیم ات داشت می‌رفت که برآید استایل بغلش کردم بردم داخل اتاق همه ی خدمتکاران رو مرخص کردم رفتم بالا
-آماده ای بیB(پوزخند)
چی(ترس)
رفتم جلو اون می‌رفت عقب وقتی خورد به
دیوار از کمرش گرفتم ل/بم رو روی لب/ش گذاشتم گاز های سنگینی می‌گرفتم لباس هاش رو در آوردم اون هم لباس های منو در آورد انداختمش رو تخ/ت آروم رفتم پایین کیس مارک میزاشتم رو گردنش رفتم
آه آه(درد)
پایین سوتی/انش رو در آوردم رویکی از سی/نه هاشو رو عین بچه‌ها می‌خوردم اون یکی رو فشار میدادم
آه جونگکوک بسته آه(درد)
وقتی که گفت جونگکوک یه گاز از س/ینه ش گرفتم
ببخشید دد/ی(درد)
رفتم پایین تر شو/رتش رو در اوردم از روی شک/مش تا پوص/ینش
بوسه میذاشتم روی وی لای/نش رو لیس زدم
ویو ات
وقتی وی لا/ینم رو لیس زد کاملاً خماری رو تجربه کردم که باکس/ترش رو در آورد همشو کامل کرد تو نذاشت عادت کنم تلمبه میزد
آهههههههه بسته دد/ی(درد)
بعد از چند دقیقه درد به لذت تبدیل شد
تند تر آه د/دی(درد همزمان لذت)
بعد از چند راند توم خالی کرد
رفتیم حموم خودمون رو شستیم یه
قرص مسکن خوردم بغل هم خوابیدیم
بعد از نه ماه صاحب یه پسر شبیه ات شدن
پایان
دیدگاه ها (۱)

Part:1#مافیای_منات و جونگکوک زن و شوهرن اما ات بعد از اینکه ...

Part:2#مافیای_منبورام: هیس آروم باش من پیشتم اون حتی نمیدونه...

پارت۲ویو اتجیمین رفت در یخچال نوتلا رو برداشت و همشو کرد تو ...

ویو جیمینرفتم خونه که دیدم ات داره نگاه تلویزیون میکنه تلویز...

چندپارتی☆p.4جمعه صبح ساعت۳۰ :۹ دقیقه ات: دیشب اینقدر گریه کر...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۸

دوست دختر اجاره ای

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط