(:Waiting for a way to escape and forget):
(:Waiting for a way to escape and forget):
پارت②
¥:عزیزم خواهرت رو راهنمایی کن
$:چشم
¢: بچه ی حرف گوش کنی هستی فکر کنم مامان و بابات از این اخلاقت خوششون میاد
$:آره
¢:پس فکر نکم قرار باشه خیلی از من خوششون بیاد😂
$:😂 نگران نباش میاد......رسیدیم اینجا اتاقته
¢:واو چقدر قشنگه
$:اگه کمک خواستی توی چیندن اتاقت من هستم
¢: ممنون
$:خب فعلاً خداحافظ
¢: خداحافظ........خب بهتره شروع کنم
{پنج ساعت بعد}
$:تق تق تق(صدای در زدن)
¢:بیا تو
$:زنده ای؟
¢:آره چطور مگه؟
$: بخاطر اینکه پنج ساعته اینجایی......راستی خیلی اتاقت قشنگ شده سلیقه ی خوبی داری
¢: ممنون 🤩
¥:بچه ها بیاید ناهار
¢$:چشم مامان
{بعد از نهار}
راوی:کوک و رزا رفتن توی اتاق هاشون
رزا دفترچه خاطراتش رو باز کرد و شروع کرد به نوشتن
¢:نمیدونستم خانواده داشتن چجوریه ولی الان که حسش میکنم به نظرم خیلی خوبه با اینکه یکم معذبم ولی بازم حس خوبی داره
ببخشید که انقدر کوتاه و آب بندی بود سعی میدم که پارت های بعدی بهتر باشن🍇🌈✨
پارت②
¥:عزیزم خواهرت رو راهنمایی کن
$:چشم
¢: بچه ی حرف گوش کنی هستی فکر کنم مامان و بابات از این اخلاقت خوششون میاد
$:آره
¢:پس فکر نکم قرار باشه خیلی از من خوششون بیاد😂
$:😂 نگران نباش میاد......رسیدیم اینجا اتاقته
¢:واو چقدر قشنگه
$:اگه کمک خواستی توی چیندن اتاقت من هستم
¢: ممنون
$:خب فعلاً خداحافظ
¢: خداحافظ........خب بهتره شروع کنم
{پنج ساعت بعد}
$:تق تق تق(صدای در زدن)
¢:بیا تو
$:زنده ای؟
¢:آره چطور مگه؟
$: بخاطر اینکه پنج ساعته اینجایی......راستی خیلی اتاقت قشنگ شده سلیقه ی خوبی داری
¢: ممنون 🤩
¥:بچه ها بیاید ناهار
¢$:چشم مامان
{بعد از نهار}
راوی:کوک و رزا رفتن توی اتاق هاشون
رزا دفترچه خاطراتش رو باز کرد و شروع کرد به نوشتن
¢:نمیدونستم خانواده داشتن چجوریه ولی الان که حسش میکنم به نظرم خیلی خوبه با اینکه یکم معذبم ولی بازم حس خوبی داره
ببخشید که انقدر کوتاه و آب بندی بود سعی میدم که پارت های بعدی بهتر باشن🍇🌈✨
۲۵.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.