(:Waiting for a way to escape and forget):
(:Waiting for a way to escape and forget):
پارت③
راوی:کوک داشت از جلوی در اتاق رزا رد میشد و رزا داشت با صدای بلند جملاتی که توی دفترش مینوشت رو می خوند کوک حرفاش رو شنید
{ فرداصبح_ساعت6_اتاق رزا}
رزا:«با چشم بسته وصدایی که اصلاً در نمی اومد»ساعت چنده؟
رزا:خب خوبه ساعت 6 بهتره بلند شم برم دوش بگیرم
{ساعت 6:30_اتاق کوک}
کوک:صدای چیه؟کسی بیدار شده؟
(کوک از اتاق اومد بیرون و با رزا مواجه شد)
کوک: سلام نمیدونستم انقدر سحر خیزی
رزا:سلام امروز دیر بیدار شدم وقتی که توی پرورشگاه بودم ساعت پنج بلند میشدم
کوک:در طول روز اذیت نمیشی که انقدر کم می خوابی؟
رزا:نه ولی فکر کنم مشکل خواب دارم😂
کوک:حالا که بیدار شدی میخوای بریم قدم بزنیم؟
رزا:آره فکر خوبیه
کوک:برو آماده شو
رزا:باشه
{چند دقیقه ی بعد}
کوک:بریم
رزا:آره بریم...مسابقه بدیم؟
کوک:آره
رزا:هرکی ببازه برای اون یکی خوراکی میخره
کوک:باشه 1،2،3 شروع
(شروع به دویدن کردن)
رزا: ولی قبول نیست تو جلو تر از من بودی
{15دقیقه بعد}
رزا:هاهاها من بردم(نفس نفس زنان)
کوک:خب بریم تا خوراکی برات خوراکی بخرم(نفس نفس زنان)
رزا:باشه بریم
(در راه برگشت به خونه)
رزا: خیلی خوش گذشت
کوک:خوبه...یه سوال؟
رزا:چه سوالی؟
کوک: هیچی بیخیال
رزا:😐...بگو دیگه مردم از فضولی
کوک: باشه میگم تو این خونواده رو دوست داری؟یعنی باهامون راحتی؟
رزا:آره چطور مگه؟نکنه دیروز خیلی بلند با خودم حرف زدم؟
کوک:آره
رزا:🤦🏻♀️... خب بیا فراموشش کنیم... میشه یه کاری بکنیم؟
کوک:چه کاری؟
رزا:...
از لحظات خوب فیک لذت ببرید چون کم پیش میان😁😂🫱🏽🫲🏻🦋
پارت③
راوی:کوک داشت از جلوی در اتاق رزا رد میشد و رزا داشت با صدای بلند جملاتی که توی دفترش مینوشت رو می خوند کوک حرفاش رو شنید
{ فرداصبح_ساعت6_اتاق رزا}
رزا:«با چشم بسته وصدایی که اصلاً در نمی اومد»ساعت چنده؟
رزا:خب خوبه ساعت 6 بهتره بلند شم برم دوش بگیرم
{ساعت 6:30_اتاق کوک}
کوک:صدای چیه؟کسی بیدار شده؟
(کوک از اتاق اومد بیرون و با رزا مواجه شد)
کوک: سلام نمیدونستم انقدر سحر خیزی
رزا:سلام امروز دیر بیدار شدم وقتی که توی پرورشگاه بودم ساعت پنج بلند میشدم
کوک:در طول روز اذیت نمیشی که انقدر کم می خوابی؟
رزا:نه ولی فکر کنم مشکل خواب دارم😂
کوک:حالا که بیدار شدی میخوای بریم قدم بزنیم؟
رزا:آره فکر خوبیه
کوک:برو آماده شو
رزا:باشه
{چند دقیقه ی بعد}
کوک:بریم
رزا:آره بریم...مسابقه بدیم؟
کوک:آره
رزا:هرکی ببازه برای اون یکی خوراکی میخره
کوک:باشه 1،2،3 شروع
(شروع به دویدن کردن)
رزا: ولی قبول نیست تو جلو تر از من بودی
{15دقیقه بعد}
رزا:هاهاها من بردم(نفس نفس زنان)
کوک:خب بریم تا خوراکی برات خوراکی بخرم(نفس نفس زنان)
رزا:باشه بریم
(در راه برگشت به خونه)
رزا: خیلی خوش گذشت
کوک:خوبه...یه سوال؟
رزا:چه سوالی؟
کوک: هیچی بیخیال
رزا:😐...بگو دیگه مردم از فضولی
کوک: باشه میگم تو این خونواده رو دوست داری؟یعنی باهامون راحتی؟
رزا:آره چطور مگه؟نکنه دیروز خیلی بلند با خودم حرف زدم؟
کوک:آره
رزا:🤦🏻♀️... خب بیا فراموشش کنیم... میشه یه کاری بکنیم؟
کوک:چه کاری؟
رزا:...
از لحظات خوب فیک لذت ببرید چون کم پیش میان😁😂🫱🏽🫲🏻🦋
۴۱.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.