"بازی"
"بازی"
🕶part:13🕶
میاکو:داستانش پیچیده است بعدا براتون تعریف میکنم فقط بدونید....آدم خطرناکیه ولی قراره به دست کلودی کشته بشه...بلاخره دشمنن
میاکو بدون اینکه دیگه چیزی بگه ازونجا رفت و اون دوتا رو با هزارها سوال تنها گذاشت....
سوار موتورش شد و رفت دنبال کلودی....بعد از چند دقیقه که رسید..دید کلودی روی سنگ بزرگی که اونجا بود نشسته و صورتشو با دستاش قالب کرده....
میاکو:هی کلو...خوبی؟
کلودی:خوبم....اتفاقا عالیم...نباید خودشو نشونم میداد....از خونش گذشته بودم اما الان اگه بدونم نتیجه تمام اتفاقاتی که قراره بیوفته به مرگم هم ختم میشه....باز انجامش میدم...دیگه هیچی برام مهم نیست....هیچی هم ندارم که از دست بدم!دیگه آخر خطه
میاکو:هیچوقت چیزی به اسم آخر خط نداریم!درحالیکه فک میکنی دیگه آخرشه یهو پی میبری که تازه اولشه...
بهم بگو ببینم...نقشه ای داری؟
کلودی:دارم
میاکو:تعریف کن
............
بعد از اینکه این مرحله هم تموم شد....کلودی به میاکو اشاره کرد و باهم رفتن سمت اون مرد
کلودی:خوب خودتو مظلوم جلوه میدی....کار شیطان همینه مگه نه؟
میاکو:بدون سر و صدا با ما میای....ی حرف اضافه بزنی همینجا مغزتو میپاشونم رو زمین
بدون سر و صدا ازونجا رفتن بیرون و رفتن پشت کاخ.....
کلودی از موهاش گرفت و محکم کشید...
کلودی:تو مادرمو ی روز زجر داد ی و کشتیش....اما من اونقدر زجرت میدم که با دستای خودت....خودتو بکشی
_:من از کارم پشیمون نیستم
کلودی:نیستی پس...اوکی نباش
کلودی اونقدر مشت زد به صورتش که دیگه اوفتاد زمین....سطل بزرگی از آب آورد و گذاشت کنار...نیم خیز شد سمتش و گفت:هی....تازه اولشه....اینکه زود از حال بری خوب نیستاااا
از موهاش گرفت و تا گردنش بردش تو اب....اونقدر گذاشتش تو آب بمونه که دیگه داشت از کمبود اکسیژن دست و پا میزد
اما کلودی قانع نبود.....تا ثانیه ی آخر گذاشت.....درحالیکه داشت چشاشو میبست از آب آوردش بیرون و انداختش زمین و بعد بلند شد و با پا محکم زد به سینش...آبی از دهنش دراومد و شروع کرد به سرفه کردن
کلودی:گفتم به این زودیا نمیمیری....زنده زنده میزارم هزارها بار بمیری....اتفاقا واسه تنوع هم میخوام انواع مختلف مرگ رو امتحان کنی....جالب نیست نه؟
میاکو:اینکه خیلی خوبه....هرکسی نمیتونه انواع مختلف مرگ رو تجربه کنه....هی ناشکر نباش دیگه...
همینطور که این دوتا درحال مسخره کردنش بودن....سروکله ی کیوکو و جیمین ظاهر شد
🕶part:13🕶
میاکو:داستانش پیچیده است بعدا براتون تعریف میکنم فقط بدونید....آدم خطرناکیه ولی قراره به دست کلودی کشته بشه...بلاخره دشمنن
میاکو بدون اینکه دیگه چیزی بگه ازونجا رفت و اون دوتا رو با هزارها سوال تنها گذاشت....
سوار موتورش شد و رفت دنبال کلودی....بعد از چند دقیقه که رسید..دید کلودی روی سنگ بزرگی که اونجا بود نشسته و صورتشو با دستاش قالب کرده....
میاکو:هی کلو...خوبی؟
کلودی:خوبم....اتفاقا عالیم...نباید خودشو نشونم میداد....از خونش گذشته بودم اما الان اگه بدونم نتیجه تمام اتفاقاتی که قراره بیوفته به مرگم هم ختم میشه....باز انجامش میدم...دیگه هیچی برام مهم نیست....هیچی هم ندارم که از دست بدم!دیگه آخر خطه
میاکو:هیچوقت چیزی به اسم آخر خط نداریم!درحالیکه فک میکنی دیگه آخرشه یهو پی میبری که تازه اولشه...
بهم بگو ببینم...نقشه ای داری؟
کلودی:دارم
میاکو:تعریف کن
............
بعد از اینکه این مرحله هم تموم شد....کلودی به میاکو اشاره کرد و باهم رفتن سمت اون مرد
کلودی:خوب خودتو مظلوم جلوه میدی....کار شیطان همینه مگه نه؟
میاکو:بدون سر و صدا با ما میای....ی حرف اضافه بزنی همینجا مغزتو میپاشونم رو زمین
بدون سر و صدا ازونجا رفتن بیرون و رفتن پشت کاخ.....
کلودی از موهاش گرفت و محکم کشید...
کلودی:تو مادرمو ی روز زجر داد ی و کشتیش....اما من اونقدر زجرت میدم که با دستای خودت....خودتو بکشی
_:من از کارم پشیمون نیستم
کلودی:نیستی پس...اوکی نباش
کلودی اونقدر مشت زد به صورتش که دیگه اوفتاد زمین....سطل بزرگی از آب آورد و گذاشت کنار...نیم خیز شد سمتش و گفت:هی....تازه اولشه....اینکه زود از حال بری خوب نیستاااا
از موهاش گرفت و تا گردنش بردش تو اب....اونقدر گذاشتش تو آب بمونه که دیگه داشت از کمبود اکسیژن دست و پا میزد
اما کلودی قانع نبود.....تا ثانیه ی آخر گذاشت.....درحالیکه داشت چشاشو میبست از آب آوردش بیرون و انداختش زمین و بعد بلند شد و با پا محکم زد به سینش...آبی از دهنش دراومد و شروع کرد به سرفه کردن
کلودی:گفتم به این زودیا نمیمیری....زنده زنده میزارم هزارها بار بمیری....اتفاقا واسه تنوع هم میخوام انواع مختلف مرگ رو امتحان کنی....جالب نیست نه؟
میاکو:اینکه خیلی خوبه....هرکسی نمیتونه انواع مختلف مرگ رو تجربه کنه....هی ناشکر نباش دیگه...
همینطور که این دوتا درحال مسخره کردنش بودن....سروکله ی کیوکو و جیمین ظاهر شد
۴.۲k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.