کلودی:نباید با پاهای خودت میومدی اینجا و قیافه نحستو نشون
کلودی:نباید با پاهای خودت میومدی اینجا و قیافه نحستو نشونم میدادی....با پای خودت اومدی ولی دیگه نمیتونی برگردی....به صورت ساده....با پای خودت به زمین مرگت قدم برداشتی
بلند شد و چسب ها رو از دستش باز کرد....قلنج گردنشو گرفت و به میاکو اشاره کرد که بیاد
از کاخ زد بیرون و سوار موتورش شد و حرکت کرد به سمت جایی...جایی تقریبا خراب....تاریک و متروکه
جیمین و کیوکو میدونستن قطعا خبراییه....بعد از اتمام بازی قبل ازینکه میاکو بتونه بره جیمین و کیوکو جلوشو گرفتن
کیوکو:کلودی چرا اینطور شد!؟باهاش خصومتی داره؟
جیمین:بینشون مشکلی وجود داره؟به نظر نمیومد بخاطر برنده شدن میزدش....اون با نفرت بهش نگاه میکرد و با خشم داشت نابودش میکرد
بلند شد و چسب ها رو از دستش باز کرد....قلنج گردنشو گرفت و به میاکو اشاره کرد که بیاد
از کاخ زد بیرون و سوار موتورش شد و حرکت کرد به سمت جایی...جایی تقریبا خراب....تاریک و متروکه
جیمین و کیوکو میدونستن قطعا خبراییه....بعد از اتمام بازی قبل ازینکه میاکو بتونه بره جیمین و کیوکو جلوشو گرفتن
کیوکو:کلودی چرا اینطور شد!؟باهاش خصومتی داره؟
جیمین:بینشون مشکلی وجود داره؟به نظر نمیومد بخاطر برنده شدن میزدش....اون با نفرت بهش نگاه میکرد و با خشم داشت نابودش میکرد
۳.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.