"بازی"
"بازی"
🕶part:12🕶
جیمین:بیاید با موتور بریم....تو میتونی با ماشین بری
شوگا:با ماشین؟چه کاریه منم با شما با موتور میام
میاکو:اوووووو
کیوکو:پس بریم...
هر چهارتاشون سوار موتورا شدن و با سرعت حرکت کردن...کیوکو و جیمین با فکر اینکه میتونن بر پدرشون غلبه کنن با سرعت همیشگی حرکت نمیرفتن اما وقتی دیدن شوگا چندین متر ازشون جلوتر بود گازشو گرفتن و سریع حرکت کردن
اما اون شوگا بود...کسی نبود که اجازه بده ۲ تا بچه بزاره بهش غلبه کنن...
سرعت موتورش رو بیشتر کرد و اولین نفری شد که به کاخ رسید...
شوگا:من آگوست دی هستما.....انگار هنوز منو نشناختید
کیوکو:سرعتت شبیه سرعت برق بود
جیمین:واااااوووو....
میاکو:از همشون بهتری....پدر خودمی بوَلا
شوگا:بیاید بریم داخل....هنوز مونده تا بدونید چیا دارم....
وارد کاخ شدن....اینبار حال و هوای همه فرق میکرد.....سکوت مرگ آوری به کاخ نشسته بود و همه منتظر شوگا بودن
میاکو و کیوکو و جیمین رفتن پیش میزی که کلودی اونجا بود.....کلودی خیلی عصبی بود....بیشتر از اونچیزی که بتونه کنترلش کنه
خشمش از تو چشماش هم معلوم بود....هیچکس ازش سوال نمیپرسید و باهاش حرف نمیزد.....میاکو دیگه طاقتش تموم شد و سوالشو پرسید
میاکو:هی کلو....چرا اینقدر عصبی ای؟
کلودی:اون عوضی اینجاست
میاکو:شوخی نکن؟
کلودی:اونهاش
میاکو:بعد از بازی به حسابش میرسیم
کلودی:نه....نقشه دارم
میاکو:چی هست؟
کلودی:بعد از بازی بیا جای همیشگی
شوگا:این مرحله همیشه نسبت به بقیه مراحل سخت تره....بوکس
مسابقه ی بوکس....هرکس نتونست دووم بیاره از بازی اخراجه....
کلودی شد حریف اونی که دقیقا میخواستش....پوزخندی رو لبش نشست چسب هایی رو دور دستش بست موهاشو جمع کرد و با دوتا انگشتاش بهش اشاره کرد که بیاد جلو....الان هیچی براش مهم نبود....تنها چیزی که براش مهم بود این بود که اونو زمین بندازه...
مهارت های بوکس کلودی خیلی حرفه ای بود....از وقتی کوچیک بود بوکس کار میکرد....و الان این زمین بازیچه دستش بود
چه توقعی داشتن مثلا؟
اینکه حرف کلودی برنده بشه؟
صد در صد که نه.....کلودی دختر بزرگترین مافیای ایتالیا....کسی که سال قبل برنده بازی شده بود و رئیس تمام مافیاهای جهان شده بود
توقع داشتن ببازه؟
چه مزخرف....در عرض ۱۰ دقیقه اونو زمین انداخت و اولین نفری بود که مرحله رو به پایان رسوند....رفت کنار گوشش و گفت
🕶part:12🕶
جیمین:بیاید با موتور بریم....تو میتونی با ماشین بری
شوگا:با ماشین؟چه کاریه منم با شما با موتور میام
میاکو:اوووووو
کیوکو:پس بریم...
هر چهارتاشون سوار موتورا شدن و با سرعت حرکت کردن...کیوکو و جیمین با فکر اینکه میتونن بر پدرشون غلبه کنن با سرعت همیشگی حرکت نمیرفتن اما وقتی دیدن شوگا چندین متر ازشون جلوتر بود گازشو گرفتن و سریع حرکت کردن
اما اون شوگا بود...کسی نبود که اجازه بده ۲ تا بچه بزاره بهش غلبه کنن...
سرعت موتورش رو بیشتر کرد و اولین نفری شد که به کاخ رسید...
شوگا:من آگوست دی هستما.....انگار هنوز منو نشناختید
کیوکو:سرعتت شبیه سرعت برق بود
جیمین:واااااوووو....
میاکو:از همشون بهتری....پدر خودمی بوَلا
شوگا:بیاید بریم داخل....هنوز مونده تا بدونید چیا دارم....
وارد کاخ شدن....اینبار حال و هوای همه فرق میکرد.....سکوت مرگ آوری به کاخ نشسته بود و همه منتظر شوگا بودن
میاکو و کیوکو و جیمین رفتن پیش میزی که کلودی اونجا بود.....کلودی خیلی عصبی بود....بیشتر از اونچیزی که بتونه کنترلش کنه
خشمش از تو چشماش هم معلوم بود....هیچکس ازش سوال نمیپرسید و باهاش حرف نمیزد.....میاکو دیگه طاقتش تموم شد و سوالشو پرسید
میاکو:هی کلو....چرا اینقدر عصبی ای؟
کلودی:اون عوضی اینجاست
میاکو:شوخی نکن؟
کلودی:اونهاش
میاکو:بعد از بازی به حسابش میرسیم
کلودی:نه....نقشه دارم
میاکو:چی هست؟
کلودی:بعد از بازی بیا جای همیشگی
شوگا:این مرحله همیشه نسبت به بقیه مراحل سخت تره....بوکس
مسابقه ی بوکس....هرکس نتونست دووم بیاره از بازی اخراجه....
کلودی شد حریف اونی که دقیقا میخواستش....پوزخندی رو لبش نشست چسب هایی رو دور دستش بست موهاشو جمع کرد و با دوتا انگشتاش بهش اشاره کرد که بیاد جلو....الان هیچی براش مهم نبود....تنها چیزی که براش مهم بود این بود که اونو زمین بندازه...
مهارت های بوکس کلودی خیلی حرفه ای بود....از وقتی کوچیک بود بوکس کار میکرد....و الان این زمین بازیچه دستش بود
چه توقعی داشتن مثلا؟
اینکه حرف کلودی برنده بشه؟
صد در صد که نه.....کلودی دختر بزرگترین مافیای ایتالیا....کسی که سال قبل برنده بازی شده بود و رئیس تمام مافیاهای جهان شده بود
توقع داشتن ببازه؟
چه مزخرف....در عرض ۱۰ دقیقه اونو زمین انداخت و اولین نفری بود که مرحله رو به پایان رسوند....رفت کنار گوشش و گفت
۳.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.