پارت

(پارت۲۶)
ات و کوک بیدار شدن کار تای لازم رو انجام دادن و کوک گفت)
کوک: عزیزم من سالن عروسی و مهمون هارو اوکی کردم فردا عروسیمونه بریم خرید؟
ات: چ... چی معلومه باید بربم خریدددد چطوری اینقدرزود تونستی
کوک: دیگه ما اینیم دیگه جوجه
ات: حیح بریم اماده شیم
کوک: اوک
(رفتن اماده شدن و رفتن سمت پاساژ و ات لباس عروسی خریدو کوک هم کت شلوارشو خرید رفتن خونه شام خوردن و خابیدن)
(پرش فردا)
(ات و کوک خیلی زود بیدار شدن و رفت برای کارای عکاسیو اینا و عروسی شروع شد کوک و ات وارد سالن شدن و عقد نامه رو تمون یا ک نمیدونم اسمش چیه خوند و اره دیگه زنو شوهر شدن)
(نه ماه بعد)
کوک: اومم او خیلی کوچولوعه مث مامانشه
ات:(خنده) اوم خیلی خوشگله مث خودمه
کوک: نخیرم مث منه
دت: نههه مث منه
کوک: اایشش باشه
(دوسال بعد)
ویو خودم
الان کوک و ات یه خانواده سه نفره دارن و البطه به زودی چهار نفر میشن یعنی یونا کوچولو قراره خاهر دار بشه
پایان
دیدگاه ها (۸)

(شخصیت ها/: ات، جیمین، اجوما،... شاید شخصیت های دیگه ای هم پ...

(پارت ۲)ات: عاخخ ن... نه ت.. تقصیر من نبود(ده مین بعد ات از ...

(پارت۲۳)کوک: ات.... ات... اینجا اینجا اهه فاککک(داد عصبی) می...

(پارت۲۰)رفت اماده شد و رفت سالن وقتی رسید همه وسایلش بودن ات...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۰

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط