فیک دوست پسر اجاره ای
فیک دوست پسر اجاره ای
(ویو تهیونگ)
صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم پاشدم رفتم دستشویی و کار های مربوط رو انجام دادم و رفتم حموم یک دوش 10مینی گرفتم از حموم اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم رو نیز صبحانه خوردم و از خونه زدم بیرون من داخل کافه کار میکردم وداخل یک کلبه توی جنگل زندگی میکردم
((ویو کوک ))
صبح با صدای آجوما از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی و کار های مربوط رو انجام دادم رفتم پایین
آجوما:سلام صبح باید ارباب بیاین صبحانه تون رو میل کنید
کوک:باشه
رفتم سر میز نشستم وشروع کردم به صبحانه خوردن بعد این که صبحانم تموم شد رفتم تو اتاقم و یک دوش 30مینی گرفتم از حموم در اومدم کت شلوارم رو پوشیدم و مو هام رو حالت دادم که گوشیم زنگ خورد سونگهون بود (دوست صمیمی کوک )
مکالمه
سونگهون:سلام قربان ( ترس،با صدای لرزون )
کوک:چیشده سونگهون (تعجب)
سونگهون :قربان جانگ (دشمن کوک )محوله هارو دزدیده
کوک :چی(عصبی )
سونگهون :ببخشید قربان (ترس )
کوک:اون عوضی الان کجاست
سونگهون:داره میره سمت جنگل
کوک:همین الان میریم سمت جنگل چند تا از افراد هم بیار (عصبی )
سونگهون :چشم قربان
((ویو کوک ))
رفتم سوار ماشین شدم وباسرعت به سمت جنگل رفتم ادامه دارد.....
❤ببخشید کم شد لا یک به3برسه پارت 2هم میزارم❤
(ویو تهیونگ)
صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم پاشدم رفتم دستشویی و کار های مربوط رو انجام دادم و رفتم حموم یک دوش 10مینی گرفتم از حموم اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم رو نیز صبحانه خوردم و از خونه زدم بیرون من داخل کافه کار میکردم وداخل یک کلبه توی جنگل زندگی میکردم
((ویو کوک ))
صبح با صدای آجوما از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی و کار های مربوط رو انجام دادم رفتم پایین
آجوما:سلام صبح باید ارباب بیاین صبحانه تون رو میل کنید
کوک:باشه
رفتم سر میز نشستم وشروع کردم به صبحانه خوردن بعد این که صبحانم تموم شد رفتم تو اتاقم و یک دوش 30مینی گرفتم از حموم در اومدم کت شلوارم رو پوشیدم و مو هام رو حالت دادم که گوشیم زنگ خورد سونگهون بود (دوست صمیمی کوک )
مکالمه
سونگهون:سلام قربان ( ترس،با صدای لرزون )
کوک:چیشده سونگهون (تعجب)
سونگهون :قربان جانگ (دشمن کوک )محوله هارو دزدیده
کوک :چی(عصبی )
سونگهون :ببخشید قربان (ترس )
کوک:اون عوضی الان کجاست
سونگهون:داره میره سمت جنگل
کوک:همین الان میریم سمت جنگل چند تا از افراد هم بیار (عصبی )
سونگهون :چشم قربان
((ویو کوک ))
رفتم سوار ماشین شدم وباسرعت به سمت جنگل رفتم ادامه دارد.....
❤ببخشید کم شد لا یک به3برسه پارت 2هم میزارم❤
- ۴.۰k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط