مقصد نامعلوم
مقصد نامعلوم
پارت۳۹
مهراب:وای دیا نمیدونی مهشاد چقدر حالش خوب شده
مهشاد:مهراب دهنتو ببند
دیانا:ارسلان
ارسلان:جاچیز بله
دیانا:کی مرخص میشم دیگه نمیتونم اینجا باشم
ارسلان:بزار برم ببینم
مهشاد:منم میام
ارسلان:بیا از اتاق آمدیم
مهشاد:کی بهش میگی
ارسلان:چیو
مهصاد:دوسش داری
ارسلان:مرخص شه
مهشاد:اوکی
سلام دکتر
دکتر:سلام
ارسلان:قرار شد بیمار ما کی مرخص میشه دیانا رحیمی
دکتر :ببینید ایشون تیر نزدیک قلبشون خورده چکاپ نشون میده قلبشون سالمه ولی باید حدودا یک ماه این قرصا رو بخوره مرخص
ارسلان:خب
الان مرخصش کنم
دکتر:اره
ارسلان:باش باش کارای ترخیصشو کردم
رفتم تو اتاق دیانا مهشاد زودتر از من رفته بود و نمیدونست دیانا مرخص شده فقط امد اون حرفو بزنه بره
در اتاقو باز کردم
دیانا:چیشد
ارسلان......
دیانا:بگو دیگه
رضل:کرم داری زر بزن
ارسلان:برید گم شید بیرون یدقه
عسل:بیتر ادب خب گو
ارسلان:برید میگم
رفتن بیرون
زل زدن تو چشمای مشکیش که بغض کرده بود
خانم کوچولو مرخص شدی
دیانا:واقعا(با بغص)
ارسلان:بل بل
دیانا:خیلی بده با خنده
ارسلان:مهشادد باداد
مهشاد:کوفت چته
ارسلان:انگار دوست دارید اینجا بمونید
مرخص شد کمکش کن لباسش عوض کنه
مهشاد:پریدم دیانا رو بغل کردم کمکش کردم لباسش رو عوض کنه و از بیمارستان خارج شدیم رسیدیم خونه
دیانا:من برم یه دوش بگیرم
پارت۳۹
مهراب:وای دیا نمیدونی مهشاد چقدر حالش خوب شده
مهشاد:مهراب دهنتو ببند
دیانا:ارسلان
ارسلان:جاچیز بله
دیانا:کی مرخص میشم دیگه نمیتونم اینجا باشم
ارسلان:بزار برم ببینم
مهشاد:منم میام
ارسلان:بیا از اتاق آمدیم
مهشاد:کی بهش میگی
ارسلان:چیو
مهصاد:دوسش داری
ارسلان:مرخص شه
مهشاد:اوکی
سلام دکتر
دکتر:سلام
ارسلان:قرار شد بیمار ما کی مرخص میشه دیانا رحیمی
دکتر :ببینید ایشون تیر نزدیک قلبشون خورده چکاپ نشون میده قلبشون سالمه ولی باید حدودا یک ماه این قرصا رو بخوره مرخص
ارسلان:خب
الان مرخصش کنم
دکتر:اره
ارسلان:باش باش کارای ترخیصشو کردم
رفتم تو اتاق دیانا مهشاد زودتر از من رفته بود و نمیدونست دیانا مرخص شده فقط امد اون حرفو بزنه بره
در اتاقو باز کردم
دیانا:چیشد
ارسلان......
دیانا:بگو دیگه
رضل:کرم داری زر بزن
ارسلان:برید گم شید بیرون یدقه
عسل:بیتر ادب خب گو
ارسلان:برید میگم
رفتن بیرون
زل زدن تو چشمای مشکیش که بغض کرده بود
خانم کوچولو مرخص شدی
دیانا:واقعا(با بغص)
ارسلان:بل بل
دیانا:خیلی بده با خنده
ارسلان:مهشادد باداد
مهشاد:کوفت چته
ارسلان:انگار دوست دارید اینجا بمونید
مرخص شد کمکش کن لباسش عوض کنه
مهشاد:پریدم دیانا رو بغل کردم کمکش کردم لباسش رو عوض کنه و از بیمارستان خارج شدیم رسیدیم خونه
دیانا:من برم یه دوش بگیرم
۳.۲k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.