مقصد نامعلوم

مقصد نامعلوم
پارت۴۰
بچه ها:برو
دیانا:رفتم دوش گرفتم لباسمو پوشیدم امدم
سلام گلتون امد
ارسلان:سلام
دیانا:بچه ها کجان
ارسلان:حیاطن دیا
دیانا:بله
ارسلان:بریم بیرون
دیانا:بریم
لباسمو پوشیدم همزمان با آماده شدن من ارسلان هم آماده شدو امد
ارسلان:بریم
سوار ماشین شدیم رفتیم
دیانا:کجا میریم
ارسلان:یه جای خوب
نیم ساعت بعد
ازسلان:بپر پایین خوشکل خانم
دیانا:اینحا کجاس
ارسلان:مقصد نامعلوم
دیانا:شوخی نکن کجاست اینجا
ارسلان:شوخی نمیکنم
دیانا:کجاس اینجاااااااا
ولی اینجا زیادی خوشکل بود
ارسلان:اینجا نزدیکیای بامه دیانا
دیانا:جانم
ارسلان:وقتی فرزاد تورو دزدید بدترین روزای عمرم بود چون دقیقا روزی که میخواستم یچیزیو بهت بگم تورو دزدید دیانا میخوام یچیز بهت بگم کلی از بعدش میترسم
دیانا:بگو
ارسلان:حلقو رو از تو جیبم در آوردم جلوش زانو زدم
میشه بشی ملکه قلبم
دیانا:آلام من چی بگم
ارسلان:حرف دلتو
دیانا:خیلی دوست دارم
ارسلان:حلقه رو دستش کردم
و بغلش کردم
دیانا:با حس گرمی چیزی رو لبام فهمیدم ارسلان لبمو‌ بوسید منم همراهیش کردم ۱۰مین بعد
دیانا:بی جنبه نفسم گرف(با خنده)
ارسلان:ببخشید
دیانا:اشکال نداره
ارسلان(لحن دیانایی)
ارسلان:جانم قشنگم
دیلنا:گشنمه
ارسلان:بشین تو ماشین ببرمت یجای خوب
دیانا:مثل میگ میگ پریدم تو ماشین پیش بسوی رستوران