من تنها نیستم*پارت سه*
من تنها نیستم*پارت سه*
ات:اوکی
....
جیمین:اول کی بپرسه
یونجون:من من
جیمین:شروع کن
یونجون:جیمین رویه ات کراشی؟
ات:هی یونجون معلومه که نه
جیمین:آره میخوای چیکار کنی؟
ات:سونبه واقعا؟
جیمین:*در گوشش*نه بابا میخوام حرص یونجون و در آرم
یونجون:دیدی من از اول گقتم این ی کاسه ای زیر نیم کاسه ش هس
جیمین:خوب کراشم چیکار میکنی
ات:پسرا بس کنید خب من میپرسم
یونجون:ایششش*رو به جیمین*
ات:یونجون جیمین رو دوست داری یا بخاطر من باهاش دوستی
یونجون:نه دوسش دارم
جیمین:ولی من ندارم
یونجون:من باهات کار میومدم خودت خواستی
ات:اصلا من باشم برم شما دعوا کنید
یونجون:نه کجا بری
جیمین:نروات
ات:دعوا ممنوع
یونجون:اوکی اوکی
جیمین:بشین ی دور دیگه بزنیم
ات:یونجون تو بریز
یونجون:اوکی
فردا/:
ات ویو:
اونقدر مست کرده بودیم که درجا خوابیدیم من از همه زود تر بلند شدم که با ی چیزی روبه رو شدم واقعا انتظار نداشتم یونجون و جیمین تو بغل هم خوابیده بودن واو خیلی خوبه بالاخره باهم دوست شدن خیلی خوشحالم
ات:وای خدا
*بیدار شدن*
ات:شما تو بغل هم خوابیدین؟
*از هم جدا شدن*
جیمین:من نه اصلا
یونجون:چرا باید تو بغل هم بخوابیم
ات:با چشم های خودم دیدم تو بغل هم خوابیدین
جیمین :خب آره
یونجون:چرت باید دوروغ بگیم آره خودم بهش گفتم بیاد بغلم
ات:یعنی دوست شدین؟
یونجون:آره
ات:هوراااا
جیمین:خب برم صبحونه حاضر کنم
یونجون:نه من میرم
*ات در حد مرگ ذوق*
جیمین:هی ات از اون فکرا نکن
ات:واقعا دوست شدین
یونجون:گفتیم که آره
ات:میشه همو ببیوسین؟
یونجون و جیمین:عههه
ات:از گونه دیگه
یونجون:نه دیگه در اون حد
ات:توروخدا
جیمین:دختر خودتو جمع کن
ات:بخاطر من🥺
یونجون:باش اونجور نکن خودتو
جیمین:یعنی چی باشه
یونجون:دیگه چ کنیم بیا
*بعد وسیدن*
ات:بخدا شیپ تون میکنم
جیمین:عهههه
یونجون:تو خیلی ...
ات:چی؟
یونجون:منحرفی
ات:خودم میدونم
ات:اوکی
....
جیمین:اول کی بپرسه
یونجون:من من
جیمین:شروع کن
یونجون:جیمین رویه ات کراشی؟
ات:هی یونجون معلومه که نه
جیمین:آره میخوای چیکار کنی؟
ات:سونبه واقعا؟
جیمین:*در گوشش*نه بابا میخوام حرص یونجون و در آرم
یونجون:دیدی من از اول گقتم این ی کاسه ای زیر نیم کاسه ش هس
جیمین:خوب کراشم چیکار میکنی
ات:پسرا بس کنید خب من میپرسم
یونجون:ایششش*رو به جیمین*
ات:یونجون جیمین رو دوست داری یا بخاطر من باهاش دوستی
یونجون:نه دوسش دارم
جیمین:ولی من ندارم
یونجون:من باهات کار میومدم خودت خواستی
ات:اصلا من باشم برم شما دعوا کنید
یونجون:نه کجا بری
جیمین:نروات
ات:دعوا ممنوع
یونجون:اوکی اوکی
جیمین:بشین ی دور دیگه بزنیم
ات:یونجون تو بریز
یونجون:اوکی
فردا/:
ات ویو:
اونقدر مست کرده بودیم که درجا خوابیدیم من از همه زود تر بلند شدم که با ی چیزی روبه رو شدم واقعا انتظار نداشتم یونجون و جیمین تو بغل هم خوابیده بودن واو خیلی خوبه بالاخره باهم دوست شدن خیلی خوشحالم
ات:وای خدا
*بیدار شدن*
ات:شما تو بغل هم خوابیدین؟
*از هم جدا شدن*
جیمین:من نه اصلا
یونجون:چرا باید تو بغل هم بخوابیم
ات:با چشم های خودم دیدم تو بغل هم خوابیدین
جیمین :خب آره
یونجون:چرت باید دوروغ بگیم آره خودم بهش گفتم بیاد بغلم
ات:یعنی دوست شدین؟
یونجون:آره
ات:هوراااا
جیمین:خب برم صبحونه حاضر کنم
یونجون:نه من میرم
*ات در حد مرگ ذوق*
جیمین:هی ات از اون فکرا نکن
ات:واقعا دوست شدین
یونجون:گفتیم که آره
ات:میشه همو ببیوسین؟
یونجون و جیمین:عههه
ات:از گونه دیگه
یونجون:نه دیگه در اون حد
ات:توروخدا
جیمین:دختر خودتو جمع کن
ات:بخاطر من🥺
یونجون:باش اونجور نکن خودتو
جیمین:یعنی چی باشه
یونجون:دیگه چ کنیم بیا
*بعد وسیدن*
ات:بخدا شیپ تون میکنم
جیمین:عهههه
یونجون:تو خیلی ...
ات:چی؟
یونجون:منحرفی
ات:خودم میدونم
۶.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.