جرعت حقیقت
#جرعت_حقیقت
پارت5🥂
ته: من میدونم و تو
( 30 مین بعد)
کوک: 30دیقه گذست ببین من بغلت میکنم تو بغض میکنی و گریه میکنی و با کای حرف نمیزنی من بعدش به ته و شوگا میگم توام به الکسا و اینکه باهم رل زدیما قبوله؟
ات: اوهوم
کوک بغلم کرد و رفتیم بیرون من بغض کرده بودم و گریه میکردم
همه اومدن سمتمون
شوگا و ته: ات خوبی؟
ات: ا... اره(گریه)
کای: ببخشید
ات: کوک منو ببر یه جا دیگه نمیخوام ببینمش فقط ته و شوگا و الکسا بیان(بغض و گریه)
کوک: باشه نفسم شما سه تا بیاین اتاق من
ته و شوگا و الکسا: باش
رفتیم اتاق کوک درو قفل کردیم و من پریدم پایین
ات: اخی کمرم خشک شدا
الکسا و شوگا و ته داشتن از تعجب میمردن
الکسا: ات خودتی؟
ات: عاااا😂😂😂اره کوک توضیح بده
کوک: ببینین(از بس گشادم نمینویسم خودتون میدونی چیشد😂👍🏻)
ته: عجب😂😐
ات: اره دیگه منم دیگه با اون کای عوضی کاری ندارم
که کای و اینا در زدن درو باز کردیم منم دراز کشیدم روتختو بغض کردم
کای: ات ببخشید
ات: من از پیشت رفتم نبینمت چرا اومدی هاااا؟(عصبی و داد و بغض)
کای: ب... بخشید
ات: من هیچوقت نمیبخشت دیگه ام حرف نزن بام
که کای رفت بیرون و بقیه موندن
هلن خیلی تو خودش بود
کوک: هلن تو چته؟
هلن: تو منو انتخاب نکردی
کوک: گمشو ببینم پیش همون کای الان من دوست پختر دارم دیگه اونم اتست
که هلن رفت
بکهیونم رفت پیششون
احساس میکنم یه اتفاقای بدی قراره بیفته یه جنگی بین ما چندتا هلن و هانا و بکهیون و کای یه تیم و منو ته و شوگا و الکسا و کوک یه تیم
امیدوارم اتفاقای بدی نیفته
ادامه دارد.........
پارت5🥂
ته: من میدونم و تو
( 30 مین بعد)
کوک: 30دیقه گذست ببین من بغلت میکنم تو بغض میکنی و گریه میکنی و با کای حرف نمیزنی من بعدش به ته و شوگا میگم توام به الکسا و اینکه باهم رل زدیما قبوله؟
ات: اوهوم
کوک بغلم کرد و رفتیم بیرون من بغض کرده بودم و گریه میکردم
همه اومدن سمتمون
شوگا و ته: ات خوبی؟
ات: ا... اره(گریه)
کای: ببخشید
ات: کوک منو ببر یه جا دیگه نمیخوام ببینمش فقط ته و شوگا و الکسا بیان(بغض و گریه)
کوک: باشه نفسم شما سه تا بیاین اتاق من
ته و شوگا و الکسا: باش
رفتیم اتاق کوک درو قفل کردیم و من پریدم پایین
ات: اخی کمرم خشک شدا
الکسا و شوگا و ته داشتن از تعجب میمردن
الکسا: ات خودتی؟
ات: عاااا😂😂😂اره کوک توضیح بده
کوک: ببینین(از بس گشادم نمینویسم خودتون میدونی چیشد😂👍🏻)
ته: عجب😂😐
ات: اره دیگه منم دیگه با اون کای عوضی کاری ندارم
که کای و اینا در زدن درو باز کردیم منم دراز کشیدم روتختو بغض کردم
کای: ات ببخشید
ات: من از پیشت رفتم نبینمت چرا اومدی هاااا؟(عصبی و داد و بغض)
کای: ب... بخشید
ات: من هیچوقت نمیبخشت دیگه ام حرف نزن بام
که کای رفت بیرون و بقیه موندن
هلن خیلی تو خودش بود
کوک: هلن تو چته؟
هلن: تو منو انتخاب نکردی
کوک: گمشو ببینم پیش همون کای الان من دوست پختر دارم دیگه اونم اتست
که هلن رفت
بکهیونم رفت پیششون
احساس میکنم یه اتفاقای بدی قراره بیفته یه جنگی بین ما چندتا هلن و هانا و بکهیون و کای یه تیم و منو ته و شوگا و الکسا و کوک یه تیم
امیدوارم اتفاقای بدی نیفته
ادامه دارد.........
۶.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.