جرعت حقیقت
#جرعت_حقیقت
پارت 4🥂
هلن: اما الان پشیمونم
ات:بسه بچرخونین
الکسا: باش
چرخوندیم
( تهیونگ و الکسا)
الکسا: جرعت یا حقیقت؟
تهیونگ: حقیقت
الکسا: تاحالا شده بخوای به کسی تج////اوز کنی؟
تهیونگ: نه(پسرم پچه خوبیه🙂)
چرخوندیم
( کوک و کای)
کای: جرعت یا حقیقت؟
کوک: جرعت
کای: یه دختر توی این جمعو بف///اک بده
هلن: ددی معلومه منو انتخاب میکنی
کوک: اتفاقا برعکس هلن من هیچ وقت تورو انتخاب نمیکنم
کای: کیو انتخاب میکنی؟
کوک: من ات رو انتخاب میکنم
ات: چییییی نه نمیشه
کوک: قانون بازیه
ات: نه ترو خدا
ویو کوک:
پاشدم ات رو براید بغل کردم
کوک: همه برید بیرون اینجا این کارو میکنم که بیرون صدا نیاد
ات: کوک ولم کن ترو خدا(گریه)
همه رفتن بیرون و ما درو بستیم
ویو ات:
عقب عقب میرفتمو کوک میومد جلو
ات: کوک نکن لطفا
که خوردم به دیوار که بین کوک و دیوار زندانی شدم
کوک: تو واقعا فکر کردی من ولت میکنم؟ و این لحظه خوبو از دست میدم؟
ات: ن.... نه
کوک: پس اشتباه فکر کردی😂(حیحی پسرم خیلیم خوبه همه خفه😂)
ات: چ... چی؟
کوک: ببین من واقعا وجدانم اجازه نمیده تا وقتی با کسی ازدواج نکردم بک////ارتشو بزنم
ات: خب پس بازی چی؟
کوک: تا 30 دیقه همینجا میمونیم و وقتی رفتیم بیرون ادا در میاریم
ات: ممنونونننننن🥳(بغلش کرد)
کوک: خواهش(اینم بغلش کرد)
کوک: فقط یه چیزی
ات: هوم؟
کوک: باید بزاری لبتو ببوسم و باهم رل بزنیم
ات: اوممم باش(بدت نمیاداا😂)
که دیگه حرفی زده نشد و کوک لبشو کوبوند روی لبم و تا 6 مین نگه داشته بود که ول کرد
ویو ته:
وایییی الان ات جر میخورههههه
ته: کای این چی بود گفتییییی؟(عصبانی)
کای: هه بازیه
ته: من میدونمو تو
ویو ات:
( 30 مین بعد)
پارت 4🥂
هلن: اما الان پشیمونم
ات:بسه بچرخونین
الکسا: باش
چرخوندیم
( تهیونگ و الکسا)
الکسا: جرعت یا حقیقت؟
تهیونگ: حقیقت
الکسا: تاحالا شده بخوای به کسی تج////اوز کنی؟
تهیونگ: نه(پسرم پچه خوبیه🙂)
چرخوندیم
( کوک و کای)
کای: جرعت یا حقیقت؟
کوک: جرعت
کای: یه دختر توی این جمعو بف///اک بده
هلن: ددی معلومه منو انتخاب میکنی
کوک: اتفاقا برعکس هلن من هیچ وقت تورو انتخاب نمیکنم
کای: کیو انتخاب میکنی؟
کوک: من ات رو انتخاب میکنم
ات: چییییی نه نمیشه
کوک: قانون بازیه
ات: نه ترو خدا
ویو کوک:
پاشدم ات رو براید بغل کردم
کوک: همه برید بیرون اینجا این کارو میکنم که بیرون صدا نیاد
ات: کوک ولم کن ترو خدا(گریه)
همه رفتن بیرون و ما درو بستیم
ویو ات:
عقب عقب میرفتمو کوک میومد جلو
ات: کوک نکن لطفا
که خوردم به دیوار که بین کوک و دیوار زندانی شدم
کوک: تو واقعا فکر کردی من ولت میکنم؟ و این لحظه خوبو از دست میدم؟
ات: ن.... نه
کوک: پس اشتباه فکر کردی😂(حیحی پسرم خیلیم خوبه همه خفه😂)
ات: چ... چی؟
کوک: ببین من واقعا وجدانم اجازه نمیده تا وقتی با کسی ازدواج نکردم بک////ارتشو بزنم
ات: خب پس بازی چی؟
کوک: تا 30 دیقه همینجا میمونیم و وقتی رفتیم بیرون ادا در میاریم
ات: ممنونونننننن🥳(بغلش کرد)
کوک: خواهش(اینم بغلش کرد)
کوک: فقط یه چیزی
ات: هوم؟
کوک: باید بزاری لبتو ببوسم و باهم رل بزنیم
ات: اوممم باش(بدت نمیاداا😂)
که دیگه حرفی زده نشد و کوک لبشو کوبوند روی لبم و تا 6 مین نگه داشته بود که ول کرد
ویو ته:
وایییی الان ات جر میخورههههه
ته: کای این چی بود گفتییییی؟(عصبانی)
کای: هه بازیه
ته: من میدونمو تو
ویو ات:
( 30 مین بعد)
۶.۲k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.