(قسمت⨕١٢⨕پارت⨕۵⨕)
(قسمت⨕١٢⨕پارت⨕۵⨕)
+دستت درد نکنه مهربان جون من کمک میکنم میز رو تمیز کنی
+نه خانوم جان خودم اینارو جمع میکنم شما برید استراحت کنید
+ولی
+ولیو اما نداره خانوم شما برید استراحت کنید
+باشه ممنون مهربان جون...... رفتیم بالا روی تخت پرت شدم چون خیلی خسته بودم ماهتیسا هم میخندید دستش رو گرفتم پرتش کردم روی تخت تیشرتم رو در آوردم گرفتمش توی بغلم بعدشم خوابم برد ساعت حدودای دو نصف شب بود بلند شدم ماهتیسا هم بیدار بود داشت با گوشیش ور میرفت دستم رو از پشت دور کمرش کردم سرم رو فروع کردم توی کمرش اونم به من نگاه کرد بدنم داغ شده بود بدنه ماهتیسا هم دسته کمی از بدن من نداشت با اینکه چراغ ها خاموش بود ولی به راحتی قرمز شدنش رو دیدم چشماش رو بسته بود قشنگ معلوم بود جلوی خودشو میگیره ولی مگه من میزارم(ژاااان🥺🍷)
_هعی چرا داری جلوی خودت رو میگیری؟! (ووی پسرم چ مظلوم گفت 🥺)
+آرسان ازم جدا شو (دلت میاد به پسرم میگی ازم جدا شو😐🥺❤️)
_نچ من جدا نمیشم خودم میدونم تویه دوره هستی(😂چقد بدجنسه)..... دستم رو از زیر لباسش بردم تو روی شکمش کشیدم با دوتا انگشتام نازش کردم گوشیش رو گذاشت کناره تخت افتاد توی بغلم(این قسمت دارای صحنه است لطفا جنبش رو ندارید نبینید با تشکر😎🙌🏻) دستش رو دور گردنم کرد چشمای خمارش دلم رو لرزوند احساس خواستن توی چشمای هردوتامون موج میزد لبام رو نزدیک به لب هاش کردم نفسای گرمش توی گونم میخورد احساس آرامش داشت لبخندی زدم لباش رو محکم بوسیدم لباسش رو یواشکی در آوردم و گردنش رو لیس زدم تا روی شکمش رو بوسیدم صدای نازکش گوش هام رو قلقلک میداد از دنیایه تاریک شبمون جدا شدم و وارد رویایی شدم که فقط منو اون توش بودیم
+دستت درد نکنه مهربان جون من کمک میکنم میز رو تمیز کنی
+نه خانوم جان خودم اینارو جمع میکنم شما برید استراحت کنید
+ولی
+ولیو اما نداره خانوم شما برید استراحت کنید
+باشه ممنون مهربان جون...... رفتیم بالا روی تخت پرت شدم چون خیلی خسته بودم ماهتیسا هم میخندید دستش رو گرفتم پرتش کردم روی تخت تیشرتم رو در آوردم گرفتمش توی بغلم بعدشم خوابم برد ساعت حدودای دو نصف شب بود بلند شدم ماهتیسا هم بیدار بود داشت با گوشیش ور میرفت دستم رو از پشت دور کمرش کردم سرم رو فروع کردم توی کمرش اونم به من نگاه کرد بدنم داغ شده بود بدنه ماهتیسا هم دسته کمی از بدن من نداشت با اینکه چراغ ها خاموش بود ولی به راحتی قرمز شدنش رو دیدم چشماش رو بسته بود قشنگ معلوم بود جلوی خودشو میگیره ولی مگه من میزارم(ژاااان🥺🍷)
_هعی چرا داری جلوی خودت رو میگیری؟! (ووی پسرم چ مظلوم گفت 🥺)
+آرسان ازم جدا شو (دلت میاد به پسرم میگی ازم جدا شو😐🥺❤️)
_نچ من جدا نمیشم خودم میدونم تویه دوره هستی(😂چقد بدجنسه)..... دستم رو از زیر لباسش بردم تو روی شکمش کشیدم با دوتا انگشتام نازش کردم گوشیش رو گذاشت کناره تخت افتاد توی بغلم(این قسمت دارای صحنه است لطفا جنبش رو ندارید نبینید با تشکر😎🙌🏻) دستش رو دور گردنم کرد چشمای خمارش دلم رو لرزوند احساس خواستن توی چشمای هردوتامون موج میزد لبام رو نزدیک به لب هاش کردم نفسای گرمش توی گونم میخورد احساس آرامش داشت لبخندی زدم لباش رو محکم بوسیدم لباسش رو یواشکی در آوردم و گردنش رو لیس زدم تا روی شکمش رو بوسیدم صدای نازکش گوش هام رو قلقلک میداد از دنیایه تاریک شبمون جدا شدم و وارد رویایی شدم که فقط منو اون توش بودیم
۷.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.