☆رمان سایه مرگبار☆
part8
فردا در مدرسه:
هه سو: سلام بچه ها!
وو نیونگ: سلام!
هاری: سلام هه سو!
جوبواه: سلام.
میسو: سلام هه سو!
هه سو: اخبار رو. شنیدین؟ میگن دیشب یه مرده به خانوادش حمله کرده و مادر و کشته!
جو بو اه: این خیلی وحشتناکه!
هاری: میگن ژه پسر کوچولو به یه دختر همسن ما پناه برده و کمکش کرده!
وونیونگ: چطوری یه دختر همسن ما میتونه به پسر بچه کمک کنه؟
هه سو: شاید مثل تو فیلما دختره ویرانگر بوده!
میسو شروع کرد به خندیدن!
میسو: بچه ها؛ ولش کنین این ماجرا رو! داستانی بوده که مال گذشته بوده! اصلا شاید طرف مشکل خانوادگی داشته زده زنشو کشته! ما نباید تو این چیزا دخالت کنیم!
کسی حرفی نزد و همه رفتن سر کلاساشون.
زنگ ناهار:
یکی از بچه های سال سوم(کلاس نهم خودمون) اومد سالن ناهار و گفت: کیم میسو لطفا برو به دفتر مدیر جانگ کارت داره!.....
میسو: اخه الان باید کارم داشته باشه؟ موقع ناهار؟
میسو رفت دفتر مدیر رو در زد و. داخل شد.
مدیر جانگ: سلام میسو لطفا بشین!
میسو: سلام، چشم.
مدیر جانگ: ایشون.......
_________♡________
لایک و کامنت فراموش نشه!!!
فردا در مدرسه:
هه سو: سلام بچه ها!
وو نیونگ: سلام!
هاری: سلام هه سو!
جوبواه: سلام.
میسو: سلام هه سو!
هه سو: اخبار رو. شنیدین؟ میگن دیشب یه مرده به خانوادش حمله کرده و مادر و کشته!
جو بو اه: این خیلی وحشتناکه!
هاری: میگن ژه پسر کوچولو به یه دختر همسن ما پناه برده و کمکش کرده!
وونیونگ: چطوری یه دختر همسن ما میتونه به پسر بچه کمک کنه؟
هه سو: شاید مثل تو فیلما دختره ویرانگر بوده!
میسو شروع کرد به خندیدن!
میسو: بچه ها؛ ولش کنین این ماجرا رو! داستانی بوده که مال گذشته بوده! اصلا شاید طرف مشکل خانوادگی داشته زده زنشو کشته! ما نباید تو این چیزا دخالت کنیم!
کسی حرفی نزد و همه رفتن سر کلاساشون.
زنگ ناهار:
یکی از بچه های سال سوم(کلاس نهم خودمون) اومد سالن ناهار و گفت: کیم میسو لطفا برو به دفتر مدیر جانگ کارت داره!.....
میسو: اخه الان باید کارم داشته باشه؟ موقع ناهار؟
میسو رفت دفتر مدیر رو در زد و. داخل شد.
مدیر جانگ: سلام میسو لطفا بشین!
میسو: سلام، چشم.
مدیر جانگ: ایشون.......
_________♡________
لایک و کامنت فراموش نشه!!!
۲.۶k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.