☆رمان سایه مرگبار☆
part7
میسو در راه خانه بود که ناگهان صدای شکستن چیزی رو شنید!
به سمت صدا رفت، دید خانواده ای باهم دیگه دارن جر و بحث میکنن!
سریع به سمت صدا رفت و گفت: ببخشید میتونم کمکتون کنم؟
همین که میسو این حرف رو زد پسر بچه ای کوچیک بیرون اومد و گفت: لطفا کمکم کن! پدرم، پدرم مادرمو کشته و میخواد منم بکشه!!!!
میسو بدون اینکه حرفی بزنه به سمت خونه رفت و دوباره گفت: ببخشید میتونم کمکتون کنم؟
که یه مرد با صورت و دستای پرخون و چاقو به دست میخواست به میسو حمله کنه که میسو گفت: وایستا!
و مرد همینجوری که بود ایستاد و پسر بچه که داشت به میسو با تعجب نگاه میکرد گفت: نونا!(خواهر بزرگتر برای پسر) تو کی هستی؟!
میسو: پاگُوجا هستم!(پاگُوجا به معنی ویرانگره!)
و میسو سریع از اونجا رفت و در بین راه با پلیس تماس گرفت و پلیس به اونجا رفت!
________~~~________
میدونم کم بود ولی امروز تا پارت ۱٠سعی میکنم بزارم!
میسو در راه خانه بود که ناگهان صدای شکستن چیزی رو شنید!
به سمت صدا رفت، دید خانواده ای باهم دیگه دارن جر و بحث میکنن!
سریع به سمت صدا رفت و گفت: ببخشید میتونم کمکتون کنم؟
همین که میسو این حرف رو زد پسر بچه ای کوچیک بیرون اومد و گفت: لطفا کمکم کن! پدرم، پدرم مادرمو کشته و میخواد منم بکشه!!!!
میسو بدون اینکه حرفی بزنه به سمت خونه رفت و دوباره گفت: ببخشید میتونم کمکتون کنم؟
که یه مرد با صورت و دستای پرخون و چاقو به دست میخواست به میسو حمله کنه که میسو گفت: وایستا!
و مرد همینجوری که بود ایستاد و پسر بچه که داشت به میسو با تعجب نگاه میکرد گفت: نونا!(خواهر بزرگتر برای پسر) تو کی هستی؟!
میسو: پاگُوجا هستم!(پاگُوجا به معنی ویرانگره!)
و میسو سریع از اونجا رفت و در بین راه با پلیس تماس گرفت و پلیس به اونجا رفت!
________~~~________
میدونم کم بود ولی امروز تا پارت ۱٠سعی میکنم بزارم!
۱.۰k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.