پارت اول

پارت اول:

هه رین: اوف بازم یه صبح لعنتی دیگه بازم تنفر خانوادم بازم تحقیر کردناشون....
ماری(سرد) : هی دختر پاشو دیگه چقدر می‌خوابی؟ نمی خوام مدیر مدرستون بخاطر تاخیرت بهم زنگ بزنه زود باش
هه رین: چشم مامان
راوی: هه رین آماده میشه میره پایین
هه رین: صبح بخیر مامان صبح بخیر بابا
یونگی(سرد) : حواست باشه بدون راننده نمیزارم بری مدرسه
هه رین: چشم
راوی:هه رین رفت مدرسه
یونا: سلللااممممم گاو کچلممم
هه رین: سلام
یونا: چته چرا انرژی نداری؟
هه رین: یونا خسته شدم از رفتار مامان و بابام اههه
یونا: آخی درست میشه حالا.....اینارو ولش کن شنیدی یه پسر جیگری انتقالی گرفته مدرسمونننن؟؟؟ فک کن مثل فیکا بری تو کلاس پسره عاشقت بشه بعد مافیا دربیاد بعد بدزدتت بعد....
هه رین: خفه شو بیا بریم سر کلاس فیکشن زیاد میخونیااا
یونا: ایییششش بی ذوق کپک بی خاصیت
هه رین: بیا آخر بشینیم
یونا: باشه کپک
هه رین: ببند گاله رو میکروب
معلم: سلام بچه ها من آقای کیم جونگ هی معلم ریاضی شما هستم و....
تق تق تق
مدیر: سلام آقای کیم دانش آموز انتقالی رو آوردم
معلم: بله بله خوش اومدی به کلاسمون پسرم خودتو معرفی کن
تهیونگ: کیم تهیونگم
معلم: چ....چی؟ آقای کیم.....شمایین؟ بفرمایید بشینید بفرمایید(جلوش تعظیم کرد)
راوی: تهیونگ با پوزخند روشو برگردوند و کل کلاسو نگاه کرد بعد نگاش رو هه رین که داشت یه کاغذ رو خط خطی می کرد افتاد رفت سمت یونا و گفت گمشو یه جای دیگه بشین اینجا جای منه
یونا: چ....چشم
ادامه صحبت های راوی گرامی: بعدش یونا با عجله رفت نشست یه جای دیگه و تهیونگ کنارش نشست یه دفعه...

خب خب دیگه خیلی نوشتم بسه😂😂
شرط:
لایک:۱۰
کامنت:۱۵
دیدگاه ها (۱۷)

درخواستی

دقیقاً

فیک جدید داریممممم✨🦋💞🥳🥳تعداد پارت: نامعلوم شاید کوتاه شایدم ...

بپرسین

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط