Part123
Part123
بعد خوردن صبحونه رفتیم شنا و تقریبا دو هفته گذشته بود و حسابی اینجا بهمون خوش میگذشت… بالاخره وقت برگشتن به خونه بود
+خیلییییییی خوب بوووود
×از این به بعد تعطیلات زیاد میایم اینجا
سوار ماشین شدیم و مستقیم رفتیم خونمون…
مامانم کمدامونو پر کرده بود…
+اخیییییش.. هیچ جا خونه خود ادم نمیشه
×خوبه امروز اولین روزمونه ..
+اولین رووووز. (سرشو فرو کرد تو گردنمو شروع کرد به قلقلک دادنم )
… ..دوماه بعد…….
+باورم نمیشه یعنی الان هر شیش نفرتون حامله این ?
-دختر شما چرا کم کاری کردین اخه :|
+یاااا.. من که مثل شماها ندید بدید نیستم زود برم بیبی چک بگیرم
~نگو که هنوز چک نکردیییی :|
میرا : ا/تتتتتت… بزنمتتتت??? زودباش بگو کوک برات بخره بیاره
+نهههه اخه خودم چیزی حس نمیکنم ..میدونین که چقدر بچه دوست داره ..اگه نباشه ناراحت میشه
کتی: رز کجااا??
رز : دارم میرم خودم واسه خانم بیبی چک بگیرم :| زود میام
+رزززز.. میگم حس نمیکنم ..علائمم ندارم
رز : ا/ت خنگول ..فقط دو ماه گذشته علائم میخوای چیکار… بخدا اگه حامله نباشی امشب کاری میکنم بشی :|
همه از خنده پهن زمین شدیم
رز : بمون تا برم بخرم بیام :|
رز رفت و یکم بعد برگشت و داد دستم
رز : یالا ..برو ببینیم ..دو خط باشه یعنی حامله ای ..درجریانی که :|
سرمو تکون دادمو رفتم دستشویی ..یکم بعد اومدم بیرون
میرا : چیشددد??
+باید صبر کنیم یکم
کتی : اخ وای من چرا استرس گرفتم
+وای من دلشو ندارم نگاه کنم
~چشمامونو میبندیم ..سه دقیقه دیگه همزمان باز میکنیمو بهش نگاه میکنیم
همه از شدت هیجان چشمامونو بستیم و دقیقا سه دقیقا بعد با باز شدن چشمام هر هفتامون جیغ میزدیم
دو خط بود… یعنی حامله بودم?
-ووووووووویییییی اخ جوووون هر هفتامون مامان شدیییییم
هنوز تو شک بودم ..
بالاخره شب شد و تصمیم گرفتیم زنگ بزنیم پسرا بیان خونه ما تا خبرو بهشون بدیم
بعد از اومدن پسرا همگی تو پذیرایی نشستیمو مشغول خوردن پیتزا بودیم
+پیتزاتو کامل میخوری ?:)
×(قهقهه زد ) یاااا.. نکنه مال منم میخوای ?! دوتا کامل خوردی ا/ت
رز : ما نخوردیم که کوچولوهامون خوردن
با حرف رز پسرا بی حرکت خشکشون زد
ته ته : کدوم کوچولو ها ?!
~اینا دیگه… (به شکمش اشاره کرد )
جیمین : هن???? :|
میرا : خیلی خنگین ..حامله ایم دیگه
جیهوپ فقط جیغ میزد و تو خونه میدوییید ..از کارای جیهوپ خندمون گرفته بود و بعد متوجه شدیم غذا پریده تو گلوی نامجونو داره خفه میشه
اس ار : عشقم خوبی??
نامجون : جون من… راست میگی ??(هی سرفه میکرد )
کتی : اره بابا راسته حالا بخور این اب و نمیری :|
به کوک نگاه کردم که دیدم هنوز خشکش زده یه کلمه هم حرف نمیزد
#loveme°•
بعد خوردن صبحونه رفتیم شنا و تقریبا دو هفته گذشته بود و حسابی اینجا بهمون خوش میگذشت… بالاخره وقت برگشتن به خونه بود
+خیلییییییی خوب بوووود
×از این به بعد تعطیلات زیاد میایم اینجا
سوار ماشین شدیم و مستقیم رفتیم خونمون…
مامانم کمدامونو پر کرده بود…
+اخیییییش.. هیچ جا خونه خود ادم نمیشه
×خوبه امروز اولین روزمونه ..
+اولین رووووز. (سرشو فرو کرد تو گردنمو شروع کرد به قلقلک دادنم )
… ..دوماه بعد…….
+باورم نمیشه یعنی الان هر شیش نفرتون حامله این ?
-دختر شما چرا کم کاری کردین اخه :|
+یاااا.. من که مثل شماها ندید بدید نیستم زود برم بیبی چک بگیرم
~نگو که هنوز چک نکردیییی :|
میرا : ا/تتتتتت… بزنمتتتت??? زودباش بگو کوک برات بخره بیاره
+نهههه اخه خودم چیزی حس نمیکنم ..میدونین که چقدر بچه دوست داره ..اگه نباشه ناراحت میشه
کتی: رز کجااا??
رز : دارم میرم خودم واسه خانم بیبی چک بگیرم :| زود میام
+رزززز.. میگم حس نمیکنم ..علائمم ندارم
رز : ا/ت خنگول ..فقط دو ماه گذشته علائم میخوای چیکار… بخدا اگه حامله نباشی امشب کاری میکنم بشی :|
همه از خنده پهن زمین شدیم
رز : بمون تا برم بخرم بیام :|
رز رفت و یکم بعد برگشت و داد دستم
رز : یالا ..برو ببینیم ..دو خط باشه یعنی حامله ای ..درجریانی که :|
سرمو تکون دادمو رفتم دستشویی ..یکم بعد اومدم بیرون
میرا : چیشددد??
+باید صبر کنیم یکم
کتی : اخ وای من چرا استرس گرفتم
+وای من دلشو ندارم نگاه کنم
~چشمامونو میبندیم ..سه دقیقه دیگه همزمان باز میکنیمو بهش نگاه میکنیم
همه از شدت هیجان چشمامونو بستیم و دقیقا سه دقیقا بعد با باز شدن چشمام هر هفتامون جیغ میزدیم
دو خط بود… یعنی حامله بودم?
-ووووووووویییییی اخ جوووون هر هفتامون مامان شدیییییم
هنوز تو شک بودم ..
بالاخره شب شد و تصمیم گرفتیم زنگ بزنیم پسرا بیان خونه ما تا خبرو بهشون بدیم
بعد از اومدن پسرا همگی تو پذیرایی نشستیمو مشغول خوردن پیتزا بودیم
+پیتزاتو کامل میخوری ?:)
×(قهقهه زد ) یاااا.. نکنه مال منم میخوای ?! دوتا کامل خوردی ا/ت
رز : ما نخوردیم که کوچولوهامون خوردن
با حرف رز پسرا بی حرکت خشکشون زد
ته ته : کدوم کوچولو ها ?!
~اینا دیگه… (به شکمش اشاره کرد )
جیمین : هن???? :|
میرا : خیلی خنگین ..حامله ایم دیگه
جیهوپ فقط جیغ میزد و تو خونه میدوییید ..از کارای جیهوپ خندمون گرفته بود و بعد متوجه شدیم غذا پریده تو گلوی نامجونو داره خفه میشه
اس ار : عشقم خوبی??
نامجون : جون من… راست میگی ??(هی سرفه میکرد )
کتی : اره بابا راسته حالا بخور این اب و نمیری :|
به کوک نگاه کردم که دیدم هنوز خشکش زده یه کلمه هم حرف نمیزد
#loveme°•
۱۰.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.