عشق تو مست و کف زنانم کرد

عشق تو مست و کف زنانم کرد
مستم و بیخودم چه دانم کرد

خلق گوید چنان نمی‌باید
من نبودم چنین چنانم کرد

بس کن ای دل که در بیان ناید
آن چه آن یار مهربانم کرد

#مولاناےِجـان
دیدگاه ها (۱)

‌میان این سنگ و آفتاب پژمردگی افسانه شد؟درخت نقشی در ابدیت ر...

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانشنگران تو چه اندیشه و...

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست!که آنچه در سر من نیست ، ترس ...

‌قرارمان یک دم صبح پاورچین پاورچین تو بیا نزدیکی خیالم دو ضر...

خودت باش

ماهی  به آب بگفتا ، من عاشق تو هستم...از لذت حضورت ، مى را ن...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط