فرشته کوچولوی من

پارت ۸
گویون جونگ : از اتاق آمدن بیرون با خوشحالی و ذوق
از مادرم پرسیدم چی گفت
گفت وقتی خواستیم شام بخوریم پدر تهیونگ میگه
وقتی که رفتیم که شما بخوریم ار پدر تهیونگ پرسیدم
تو اتاق به مادر و پدرم چی گفتین
پدر تهیونگ : تو و تهیونگ باید ازدواج کنین
بخاطر اتفاقاتی که افتاد مجبورین
گویون جونگ و تهیونگ همزمان : چیییی؟
پدر تهیونگ : مجبورین هیچ بهانه ای هم قبول نمیشه حالا بروید در باغ و و باهام صحبت کنین در مورد این موضوع
گویون جونگ : رفتیم در بالکن و ساکت مونده بودیم
گویون جونگ و تهیونگ هم زمان : امم معذرت میخوام. تقصیر منه
شروع کردیم به خندیدن
گویون جونگ : ام خب حالا باید چیکار کنیم؟
تهیونگ : کاری ازما بر نمیاد باید قبول کنیم
گویون جونگ : آخه سخته زوری که نمیشه
تهیونگ : آره ولی از خدا ات هم باشه قراره با من ازدواج کنی
هردو باز شروع کردیم خندیدن
گویون جونگ : پدرش یهو آمد پیش ما
پدر تهیونگ : فردا برین سرقررار و با هم ارتباط پیدا کنین
میخوام زود ازداوج کنین و بچه بیارین که منم پدر بزرگ بشم
گویون جونگ و تهیونگ همزمان : چی؟؟ بچه؟؟





خب بچه ها چطور بود ؟
اونجایی که میگم گویون جونگ و تهیونگ همزمان
منظورم اینه که همزمان یک حرفی رو میزنن
دیدگاه ها (۲۱)

رمان فرشته کوچولو من

رمان فرشته کوچولو من

رمان فرشته کوچولوی من

لباس بویون برای مهمونی

فرشته کوچولوی من پارت ۱۴

پارت ۱۵

نام فیک: عشق/نفرتPart: 3☆خب شروع کنیم؟_اوکی.._از کجا شروع کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط