عشق آغشته به خون
。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۷۵ (。☬。)
آروم پلک از روی هم برداشت صبح نور زیبایی داشت ولی با پرده های که نور را پوشیده بودن .. میونشی نگاهی به جیمین دوخت .. غرق در خواب بود ولی صورتش خیس .. عرق بود اخم های محکمی روی صورتش دوخته شده بودن .. و این نشاند دهنده دردی که میکشید میبود
میونشی با صدا آروم زمزمه کرد : آقای جیمین ! .. بیدارین
تا حدی در خواب عمیقی بود که صدا میونشی را نشنید .. میونشی نگران نگاهش کرد ٫ چی شده ٫ دستش را دراز نمود سپس پیشانی پر از عرق جیمین را لمس کرد تند و نگران دستش را عقب کشاند ٫ خدای من تب داره ٫ دستپاچه نگاهش کرد ٫ چیکار کنم خدا یا ٫ بر اسر نور صبح خوب نشان میداد ۸ یا ۹ صبح بود .. دخترک همچنین نگران زمزن کرد : مننژیت داره .. چطور فراموش کردم ٫ تند بلند شد سپس دامنش را به دست گرفت و از اتاق خارج شد خدمتکار ها مشغول تمیز کردن خونه بودن و همچنین گاهی هم مشغول آماده کردن صبحانه .. میونشی آروم وارد آشپزخانه شد سپس سمت اجوما رفت آروم گفت : یه کاسه میخواهم کمی بزرگ
اجوما سری تکون داد سپس خم شد جلو کابینت نشست میونشی تند سمت ادویه ها هجوم برد ..
کاسه بزرگ را به دست گرفت سپس مقداری برگ خشک نعنا را درونش ریخت سپس عرق گل را هم چندین قطره ای وارد آن آب داغ ریخت کمی با قاشق آن آب و مواد را هم زد تند و چابک قاشق را روی سینک گذاشت ٫ آره شاید فایده ای بکنه ٫ ...
آروم با احتیاط وارد اتاق شد سپس کاسه ای تو دستش را راویی عسلی گذاشت تند به چهره غرق در خواب جیمین نگاه کرد بازم دستش را روی صورت جیمین گذاشت .. آره تب داشت تند پارچه سفید را در آن آب. گذاشت وقتی خیس مانندش را فهمید تند روی پیشانی جیمین گذاشت .. ٫ خدا کنه خوب شه ٫ با نگرانی نگاهش کرد سپس اورم دستش را روی دست مردانه جیمین گذاشت گرم بود .. پارچه دیگری را برداشت سپس با همان آب داغ خیسش نمود و مشغول خیس کردن دست های جیمین شد لبخند ای به چهره غرق در خواب جیمین زد سپس چشم به چشم های بسته جیمین دوخت... پلک های جیمین آروم از روی هم برداشته شد و نگاه میونشی با نگرانی موج ای میزد .. تند پرسید : خوبی حالت چطوره ؟
جیمین لبخند تلخی زد سپس بیحال گفت : نگران چی هستی من خوبم
میونشی تند پلک زد : نه خوب نیستی باید بریم بیمارستان
جیمین همانند بیحال چشم به میونشی دوخت : نیازی نیست بچه من خوبم
میونشی : اما تب داری
جیمین : من این همه سال رو اینجوری گزروندم
میونشی ناراحت چشم به پایین دوخت : ولی .. اینجوری ؟
جیمین : حالا کجاشو دیدی
(。☬。)پارت ۷۵ (。☬。)
آروم پلک از روی هم برداشت صبح نور زیبایی داشت ولی با پرده های که نور را پوشیده بودن .. میونشی نگاهی به جیمین دوخت .. غرق در خواب بود ولی صورتش خیس .. عرق بود اخم های محکمی روی صورتش دوخته شده بودن .. و این نشاند دهنده دردی که میکشید میبود
میونشی با صدا آروم زمزمه کرد : آقای جیمین ! .. بیدارین
تا حدی در خواب عمیقی بود که صدا میونشی را نشنید .. میونشی نگران نگاهش کرد ٫ چی شده ٫ دستش را دراز نمود سپس پیشانی پر از عرق جیمین را لمس کرد تند و نگران دستش را عقب کشاند ٫ خدای من تب داره ٫ دستپاچه نگاهش کرد ٫ چیکار کنم خدا یا ٫ بر اسر نور صبح خوب نشان میداد ۸ یا ۹ صبح بود .. دخترک همچنین نگران زمزن کرد : مننژیت داره .. چطور فراموش کردم ٫ تند بلند شد سپس دامنش را به دست گرفت و از اتاق خارج شد خدمتکار ها مشغول تمیز کردن خونه بودن و همچنین گاهی هم مشغول آماده کردن صبحانه .. میونشی آروم وارد آشپزخانه شد سپس سمت اجوما رفت آروم گفت : یه کاسه میخواهم کمی بزرگ
اجوما سری تکون داد سپس خم شد جلو کابینت نشست میونشی تند سمت ادویه ها هجوم برد ..
کاسه بزرگ را به دست گرفت سپس مقداری برگ خشک نعنا را درونش ریخت سپس عرق گل را هم چندین قطره ای وارد آن آب داغ ریخت کمی با قاشق آن آب و مواد را هم زد تند و چابک قاشق را روی سینک گذاشت ٫ آره شاید فایده ای بکنه ٫ ...
آروم با احتیاط وارد اتاق شد سپس کاسه ای تو دستش را راویی عسلی گذاشت تند به چهره غرق در خواب جیمین نگاه کرد بازم دستش را روی صورت جیمین گذاشت .. آره تب داشت تند پارچه سفید را در آن آب. گذاشت وقتی خیس مانندش را فهمید تند روی پیشانی جیمین گذاشت .. ٫ خدا کنه خوب شه ٫ با نگرانی نگاهش کرد سپس اورم دستش را روی دست مردانه جیمین گذاشت گرم بود .. پارچه دیگری را برداشت سپس با همان آب داغ خیسش نمود و مشغول خیس کردن دست های جیمین شد لبخند ای به چهره غرق در خواب جیمین زد سپس چشم به چشم های بسته جیمین دوخت... پلک های جیمین آروم از روی هم برداشته شد و نگاه میونشی با نگرانی موج ای میزد .. تند پرسید : خوبی حالت چطوره ؟
جیمین لبخند تلخی زد سپس بیحال گفت : نگران چی هستی من خوبم
میونشی تند پلک زد : نه خوب نیستی باید بریم بیمارستان
جیمین همانند بیحال چشم به میونشی دوخت : نیازی نیست بچه من خوبم
میونشی : اما تب داری
جیمین : من این همه سال رو اینجوری گزروندم
میونشی ناراحت چشم به پایین دوخت : ولی .. اینجوری ؟
جیمین : حالا کجاشو دیدی
- ۳.۱k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط