عشق آغشته به خون
。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۷۶ (。☬。)
کاندوم
صدا مردانه ای به گوشش خورد سپس پلک از روی هم برداشت و به اطراف نگاه کرد جای خالی تهیونگ باعث اخم های مین جی میشد .. در آن .. تخت شلخته ای سفید نشست و پتو را کنار زد صدا از بالکن میومد ٫ باز چی شده یه روز صبح ارومی نیست نه نیست خدااا ٫
آروم از تخت پایین رفت سپس سمت کمد لباس هجوم برد امروز را هم برای خودش تفریحی در نظر گرفته بود ..
تهیونگ گیج دستش را روی ستون بالکن گذاشت : خیلی خوب یعنی مزائده نزدیکه آره ... این جیمین روانی کجاست آخه از صبح تا الان زنگ میزنم احمق جواب نمیده .. باشه باشه .. خودم حلش میکنم
گوشی را قطع کرد سپس آه ای کشید دست تو جیب چشم به منظره بیرون دوخت ... سپس وارد اتاق شد .. مین جی پشت بهش روی صندلی میز آرایش نشسته بود پیراهن کوتاه مانندش و پاهای برهنه موهای لخت به شدت زیر چشم تهیونگ را گرفته بود ..
مین جی : با کی صحبت میکردی ؟
تهیونگ دکمه کتش را باز کرد : با منشیم چطور ؟
مین جی شانه ای بالا انداخت سپس رژلب را روی میز گذاشت و تند سمت تهیونگ چرخید با چهره پر از آرایش اش گفت : گفتی جیمین ؟ درسته
تهیونگ روبه آینه خودش ایستاد سپس دستی به موهایش کشید : آره گفتم از صبح تا الان جواب تماس هامو نمیده .. مین جی : میدونی ساعت چنده روستایی ۹ صبح ۹ صبح خوب ببین این موقع همه خوابن فقد شما زود بیدار میشی
از روی صندلی بلند شد سپس سمت تهیونگ رفت جلویش ایستاد : میبینی روستایی هستی
تهیونگ ریز خندید : من ؟ روستایی این که خیلی خوبه تو با یه روستایی ازدواج کردی ازت انتظار شیر و ماست دستی هم دارم
مین جی تو جلو خندید سپس دو طرف کت مشکی تهیونگ را گرفت و به سمت خودش کشید با لبخند گفت : شاید خواهر برای چند روزی بیاد اینجا نظرت چیه
تهیونگ با لبخند خم شد سپس نرم بدون هیچگونه آرومی لب مین جی را بوسید و ازش جدا شد گفت : بیاد چه اشکالی داره
مین جی خندید و دستش را دور گردن تهیونگ حلقه کرد و با انگشت اش که روی گردن تهیونگ گذاشت آروم گفت : شیطون ترین آدم دنیایی
تهیونگ: لجباز ترین آدم دنیایی .. بریم صبحونه بخوریم گفتم تو حیاط بخوریم ؟
مین جی با لبخند گفت : باشه بریم
تهیونگ تند گردنبد تو گردن مین جی را به انگشت گرفت و کنجکاو پرسید : این دیگه چیه انداختی گردنت
مین جی با لبخند و گنگ گفت : عه نه آقای کیم مگه شما نمیدونی
تهیونگ: میدونم میخواهم از زبون تو بشنوم خوشگله
مین جی گنگ و شیطون گفت : این یه اژدها هستش که بال هایش توسط زنجیر اسیر شدن و احازه پرواز نداره .. غمیگین به گردنبد خیره شد و ادامه داد : در حالی که بال داره ولی نمیتونه پرواز کنه
تهیونگ: به روزی من این بالا رو آزاد میکنم
مین جی آروم خندید :
(。☬。)پارت ۷۶ (。☬。)
کاندوم
صدا مردانه ای به گوشش خورد سپس پلک از روی هم برداشت و به اطراف نگاه کرد جای خالی تهیونگ باعث اخم های مین جی میشد .. در آن .. تخت شلخته ای سفید نشست و پتو را کنار زد صدا از بالکن میومد ٫ باز چی شده یه روز صبح ارومی نیست نه نیست خدااا ٫
آروم از تخت پایین رفت سپس سمت کمد لباس هجوم برد امروز را هم برای خودش تفریحی در نظر گرفته بود ..
تهیونگ گیج دستش را روی ستون بالکن گذاشت : خیلی خوب یعنی مزائده نزدیکه آره ... این جیمین روانی کجاست آخه از صبح تا الان زنگ میزنم احمق جواب نمیده .. باشه باشه .. خودم حلش میکنم
گوشی را قطع کرد سپس آه ای کشید دست تو جیب چشم به منظره بیرون دوخت ... سپس وارد اتاق شد .. مین جی پشت بهش روی صندلی میز آرایش نشسته بود پیراهن کوتاه مانندش و پاهای برهنه موهای لخت به شدت زیر چشم تهیونگ را گرفته بود ..
مین جی : با کی صحبت میکردی ؟
تهیونگ دکمه کتش را باز کرد : با منشیم چطور ؟
مین جی شانه ای بالا انداخت سپس رژلب را روی میز گذاشت و تند سمت تهیونگ چرخید با چهره پر از آرایش اش گفت : گفتی جیمین ؟ درسته
تهیونگ روبه آینه خودش ایستاد سپس دستی به موهایش کشید : آره گفتم از صبح تا الان جواب تماس هامو نمیده .. مین جی : میدونی ساعت چنده روستایی ۹ صبح ۹ صبح خوب ببین این موقع همه خوابن فقد شما زود بیدار میشی
از روی صندلی بلند شد سپس سمت تهیونگ رفت جلویش ایستاد : میبینی روستایی هستی
تهیونگ ریز خندید : من ؟ روستایی این که خیلی خوبه تو با یه روستایی ازدواج کردی ازت انتظار شیر و ماست دستی هم دارم
مین جی تو جلو خندید سپس دو طرف کت مشکی تهیونگ را گرفت و به سمت خودش کشید با لبخند گفت : شاید خواهر برای چند روزی بیاد اینجا نظرت چیه
تهیونگ با لبخند خم شد سپس نرم بدون هیچگونه آرومی لب مین جی را بوسید و ازش جدا شد گفت : بیاد چه اشکالی داره
مین جی خندید و دستش را دور گردن تهیونگ حلقه کرد و با انگشت اش که روی گردن تهیونگ گذاشت آروم گفت : شیطون ترین آدم دنیایی
تهیونگ: لجباز ترین آدم دنیایی .. بریم صبحونه بخوریم گفتم تو حیاط بخوریم ؟
مین جی با لبخند گفت : باشه بریم
تهیونگ تند گردنبد تو گردن مین جی را به انگشت گرفت و کنجکاو پرسید : این دیگه چیه انداختی گردنت
مین جی با لبخند و گنگ گفت : عه نه آقای کیم مگه شما نمیدونی
تهیونگ: میدونم میخواهم از زبون تو بشنوم خوشگله
مین جی گنگ و شیطون گفت : این یه اژدها هستش که بال هایش توسط زنجیر اسیر شدن و احازه پرواز نداره .. غمیگین به گردنبد خیره شد و ادامه داد : در حالی که بال داره ولی نمیتونه پرواز کنه
تهیونگ: به روزی من این بالا رو آزاد میکنم
مین جی آروم خندید :
- ۲.۹k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط