موسیقی خش خش برگ ها زیر قدم های رهگذران نیمکت غروبجایی

موسیقی خش خش برگ ها زیر قدم های رهگذران. نیمکت غروب، جایی برای تولد ترانه پاییزان. و من که زیبایی رقص برگ ها را روی سنگ فرش خیابان می نگرم، به خود می گویم: این بار فلسفه شعرت را از طبیعت وام بگیر. این تقویم هر چهار فصلش زیباست. هر چهار فصلش.
و من می توانم با یک برگ که شاید روزی سقف آشیان پرنده ای بود و امروز غمگین و غریبانه روی خاک می افتد، همزاد پنداری کنم. به خود می گویم: مبادا روزی اینگونه سقوط کنی که زیر کفش های کسی خرد شوی و صدای شکستنت در همهمه عابران خیابان گم شود.
«افشین مقدم»
دیدگاه ها (۱)

برگها هرچه به مرگ نزدیک تر می شوند، خوش رنگ تر می شوند. بعد ...

هرگز نگفتی دوستت دارم. مثل کنکوری که داده باشی و هنوز نتیجه ...

پاییز بارون بود. برکت بود. برکت سفره های بی ریایی که شرمنده ...

یکی گفت اتاقت بوی پاییز میده و من برگای زرد رو از کف اتاق جم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط