اسکویید گیمعلی 👍🏻 ( پارت ۳۳ )
صبح شده بود !
املی خیلی ناراحت بود که بهترین دوستاش رو از دست داده بود 🥲
داشت با ناراحتی غذاش رو میخورد که از پشت سر یکی بغلش کرد ...
ـــــ : حدس بزن من کیم !
املی : لاریسا ؟
ــــــ : نه !
املی : شین هاری ؟
ــــــ : نه !
املی : سه می ؟
ــــــ : نه !
املی : شدو ؟
ــــــ : نه !
املی : پس کی ؟
ــــــ : منم ! هیونگ می 🥹
املی خیلی ذوق کرد و هیونگ می رو بغل کرد 🫂🥹❤️🩹
املی : خیلی دلتنگت بودم 😭
هیونگ می هم سفت املی رو بغل کرد 🩷
املی : صبر کن ؟ مگه تو نمردی ؟
هیونگ می : یعنی میخوای بمیرم ؟
املی : نه ! نه ! نه ! اصلا !
هیونگ می : شوخی کردم 😅
املی : 😅
اونور خوابگاه ....
تانوس : نامگیو ! اون آبجی کوچیکه تو نی ؟
نامگیو با تعجب بهش نگاه کرد 😐
نامگیو : آره 🫥
ادامه دارد 👍🏻
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.