چند پارتی
#چند_پارتی
Part 19
ا/ت:یعنی چی؟
کوک:بالاخره قراره بشن یه روزی
ا/ت:شایدم نشدن
کوک:کلیشه ای حرف نزن
ا/ت:بعد نمیگن که تو هنوز نامزد داری و....
کوک:ا/ت بعد اون همه حرفی که بهت زدم...چرا همچین حرفی میزنی؟
ا/ت:تو اون حرف ها رو به من زدی نه به بقیه...!
ا/ت:چرا فقط بهم اعتماد نمیکنی؟چرا نمیزاری کنارت باشم؟
ا/ت:چرا توعم نمیتونی بفهمی حتی اگه چیزی بینتون نباشه بازم اون نامزدت و من حس بدی پیدا میکنم!
کوک:باشه پس همین امشب منو تو میریم یکی از رستوران ها و خیلی ریلکس با خبرنگارا مصاحبه میکنیم و میگیم باهم رابطه داریم
ا/ت:تو شوخیت گرفته؟؟؟
کوک:من هر راه حلی پیدا میکنم تو پسش میزنی میگم منتظرم بمون....نمیمونی.....میگم خب رابطمون و اعلام کنیم بازم میگی نه!من چه غلطی باید بکنم!؟
ا/ت:یه راه حل سومی پیدا کن!
کوک:مطمئنا توبازم اما و اگر میاری برای راه حل سوم و بقیه راه حل ها.....من دارم تلاشمو میکنم ولی اگه تو نمیخوای ...من حرفی ندارم
بدون هیچ حرفی ساکت بهش خیره شده بودم نه جسارت اینو داشتم که بهش بگم میخوامت ونه جسارت اینکه پسش بزنم...
کوک:من جوابمو گرفتم
حتی بهم فرصت نداد حرف بزنم و گذاشت رفت
از رفتنش بغضم گرفت ....چقدر زود پا پس کشید...
چمدونامو جمع کردم و از ویلا سمت خونه راه افتادم و تموم راه فکرم درگیرش بود...
یعنی من بهش زیادی فشار آوردم ؟
دلم میخواست بهش زنگ بزنم اما غرورم اجازه نمیداد....
ساعت نه شب و نشون میداد و من بالاخره خونه بودم سر درد وحشتناکی داشتم سمت حموم رفتم و دوش آب سردی گرفتم و بیرون اومدم و به ریون پیام دادم که رسیدم.....بلافاصله زنگ زد
ریون:رسیدی
ا/ت:اوهوم
ریون: برای فردا بعد از ظهر تایم عکاسی داری
ا/ت:چرا بدون اینکه به من بگی این کار رو کردی!؟
ریون:اصولا هیچوقت نمیگم
ا/ت:میشه کنسل کنی
ریون:یااا آخرین روزه...دیگه نمیتونم چیزی بهشون بگم یدونه فردا رو تحمل کنی تمومه!
ا/ت:باشه خدافز
همین کم بود که فردا ببینمش و بد تر از اون دیدنش کنار سوجین!
آهی از سر کلافگی کشیدم و خدمو رو تخت پرت کردم و خوابم برد
پرش زمانی فردا
خواب آلود نگاهی به ساعتم انداختم که دیدم ظهرا!
لعنتی!دیرم شد
سریع شروع به آماده شدن کردم....
آرایش سبکی کردم و لباسام و عوض کردم و همراه راننده راه افتادم...
شماره ریون و گرفتم که بعد چند تا بوق جواب داد
ریون:کجاییییی
ا/ت:تو راهم خیلی وقته رسیدی
ریون:ده دقیقه ای میشه
ا/ت:جونگکوک اونجاست؟
ریون:آره درست رو به رومه
ا/ت:نامزد خوشگلش چی؟
ریون:اونم کنارشه
ا/ت:باشه دارم میرسم
ریون:منتظریم
هه معلومه که کنارشه! من موندم اکه انقدر دوسش داشت چرا بهش خیانت کرد
Part 19
ا/ت:یعنی چی؟
کوک:بالاخره قراره بشن یه روزی
ا/ت:شایدم نشدن
کوک:کلیشه ای حرف نزن
ا/ت:بعد نمیگن که تو هنوز نامزد داری و....
کوک:ا/ت بعد اون همه حرفی که بهت زدم...چرا همچین حرفی میزنی؟
ا/ت:تو اون حرف ها رو به من زدی نه به بقیه...!
ا/ت:چرا فقط بهم اعتماد نمیکنی؟چرا نمیزاری کنارت باشم؟
ا/ت:چرا توعم نمیتونی بفهمی حتی اگه چیزی بینتون نباشه بازم اون نامزدت و من حس بدی پیدا میکنم!
کوک:باشه پس همین امشب منو تو میریم یکی از رستوران ها و خیلی ریلکس با خبرنگارا مصاحبه میکنیم و میگیم باهم رابطه داریم
ا/ت:تو شوخیت گرفته؟؟؟
کوک:من هر راه حلی پیدا میکنم تو پسش میزنی میگم منتظرم بمون....نمیمونی.....میگم خب رابطمون و اعلام کنیم بازم میگی نه!من چه غلطی باید بکنم!؟
ا/ت:یه راه حل سومی پیدا کن!
کوک:مطمئنا توبازم اما و اگر میاری برای راه حل سوم و بقیه راه حل ها.....من دارم تلاشمو میکنم ولی اگه تو نمیخوای ...من حرفی ندارم
بدون هیچ حرفی ساکت بهش خیره شده بودم نه جسارت اینو داشتم که بهش بگم میخوامت ونه جسارت اینکه پسش بزنم...
کوک:من جوابمو گرفتم
حتی بهم فرصت نداد حرف بزنم و گذاشت رفت
از رفتنش بغضم گرفت ....چقدر زود پا پس کشید...
چمدونامو جمع کردم و از ویلا سمت خونه راه افتادم و تموم راه فکرم درگیرش بود...
یعنی من بهش زیادی فشار آوردم ؟
دلم میخواست بهش زنگ بزنم اما غرورم اجازه نمیداد....
ساعت نه شب و نشون میداد و من بالاخره خونه بودم سر درد وحشتناکی داشتم سمت حموم رفتم و دوش آب سردی گرفتم و بیرون اومدم و به ریون پیام دادم که رسیدم.....بلافاصله زنگ زد
ریون:رسیدی
ا/ت:اوهوم
ریون: برای فردا بعد از ظهر تایم عکاسی داری
ا/ت:چرا بدون اینکه به من بگی این کار رو کردی!؟
ریون:اصولا هیچوقت نمیگم
ا/ت:میشه کنسل کنی
ریون:یااا آخرین روزه...دیگه نمیتونم چیزی بهشون بگم یدونه فردا رو تحمل کنی تمومه!
ا/ت:باشه خدافز
همین کم بود که فردا ببینمش و بد تر از اون دیدنش کنار سوجین!
آهی از سر کلافگی کشیدم و خدمو رو تخت پرت کردم و خوابم برد
پرش زمانی فردا
خواب آلود نگاهی به ساعتم انداختم که دیدم ظهرا!
لعنتی!دیرم شد
سریع شروع به آماده شدن کردم....
آرایش سبکی کردم و لباسام و عوض کردم و همراه راننده راه افتادم...
شماره ریون و گرفتم که بعد چند تا بوق جواب داد
ریون:کجاییییی
ا/ت:تو راهم خیلی وقته رسیدی
ریون:ده دقیقه ای میشه
ا/ت:جونگکوک اونجاست؟
ریون:آره درست رو به رومه
ا/ت:نامزد خوشگلش چی؟
ریون:اونم کنارشه
ا/ت:باشه دارم میرسم
ریون:منتظریم
هه معلومه که کنارشه! من موندم اکه انقدر دوسش داشت چرا بهش خیانت کرد
۷.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.