نشسته ام توی سرویس...
نشسته ام توی سرویس...
به تو فکر میکنم...
به این دوری ادامه دار...
به فعلهای جمع بسته شده...
به شماهای به جای تو...
به سلامهای خالی و جوابهای خالی تر...
به صبحهای بی یاد هم بیدار شدن...
به صبح بخیر گفتنهای به یک عکس آواتار...
به شب بخیر گفتن های توی دل...
به بوسه های یواشکی روی عکست...
به لمس عاشقانه حروف اسمت روی صفحه گوشی...
تو رفتی و فکر کردی با رفتنت همه چیز تمام میشود...
شاید هم برای تو شد...
اما اگر من هرشب دلتنگی آغوش تو را فریاد نمیزنم دلیل نمیشود که با یادش به خواب نروم...با یاد جای خالی کسی که یک روز آمد و طعم آغوشش را به من چشانید و بعد رفت...
برای همیشه رفت...
چشمهایم را میبندم تا اشکهایم را سد شوند...
و به همیشه بی تو فکر میکنم...
و به اینکه تا کی میشود ادامه داد و کم نیاورد؟!
سوز سردی از جدار شیشه میزند توی صورتم...
و من به خواب میروم...
به تو فکر میکنم...
به این دوری ادامه دار...
به فعلهای جمع بسته شده...
به شماهای به جای تو...
به سلامهای خالی و جوابهای خالی تر...
به صبحهای بی یاد هم بیدار شدن...
به صبح بخیر گفتنهای به یک عکس آواتار...
به شب بخیر گفتن های توی دل...
به بوسه های یواشکی روی عکست...
به لمس عاشقانه حروف اسمت روی صفحه گوشی...
تو رفتی و فکر کردی با رفتنت همه چیز تمام میشود...
شاید هم برای تو شد...
اما اگر من هرشب دلتنگی آغوش تو را فریاد نمیزنم دلیل نمیشود که با یادش به خواب نروم...با یاد جای خالی کسی که یک روز آمد و طعم آغوشش را به من چشانید و بعد رفت...
برای همیشه رفت...
چشمهایم را میبندم تا اشکهایم را سد شوند...
و به همیشه بی تو فکر میکنم...
و به اینکه تا کی میشود ادامه داد و کم نیاورد؟!
سوز سردی از جدار شیشه میزند توی صورتم...
و من به خواب میروم...
۵.۳k
۰۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.