دیگر نه جوانم که جوانی کنم ای دوست
دیگر نه جوانم که جوانی کنم ای دوست
یا قصه از آن "افتد و دانی" کنم ای دوست
هنگام سبکخیزیِ آهوی جوان است
پیرانهسر آن بِه که گرانی کنم ای دوست
غم بُرد چنان تاب و توانم که عجب نیست
نتوانم اگر آنچه توانی کنم ای دوست
در مرگ عزیزان جوان ، فرصت آن کو
تا کار به جز مرثیهخوانی کنم ای دوست ؟
در باغ نه آن گلبن سرسبز بهارم
تا بار دگر عطرفشانی کنم ای دوست
با برف زمستانیِ سنگین چه توان کرد
گر حوصلهی باد خزانی کنم ای دوست ؟
در.سینه هوس بود و کنون غیر نفس نیست
جز این به نمردن چه نشانی کنم ای دوست ؟
آن است که خود را چو غباری بزدایم
میباید اگر خانهتکانی کنم ای دوست ...
سیمین_بهبهانی
یا قصه از آن "افتد و دانی" کنم ای دوست
هنگام سبکخیزیِ آهوی جوان است
پیرانهسر آن بِه که گرانی کنم ای دوست
غم بُرد چنان تاب و توانم که عجب نیست
نتوانم اگر آنچه توانی کنم ای دوست
در مرگ عزیزان جوان ، فرصت آن کو
تا کار به جز مرثیهخوانی کنم ای دوست ؟
در باغ نه آن گلبن سرسبز بهارم
تا بار دگر عطرفشانی کنم ای دوست
با برف زمستانیِ سنگین چه توان کرد
گر حوصلهی باد خزانی کنم ای دوست ؟
در.سینه هوس بود و کنون غیر نفس نیست
جز این به نمردن چه نشانی کنم ای دوست ؟
آن است که خود را چو غباری بزدایم
میباید اگر خانهتکانی کنم ای دوست ...
سیمین_بهبهانی
- ۲.۲k
- ۱۵ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط