پارت 124 : یاد شیطونیام افتادم .
پارت 124 : یاد شیطونیام افتادم .
بعد از سلام کردن به استاد ها شاگردها رو دیدم .
اخرین بار تولدم رو اینجا گرفتم .
کاش هیچ وقت اینطوری نمیشد . شادیمو ازم گرفتن . بعد کلی خندیدن و یاد گذشته ها کردن بهترین دوستم و دیدم اسمش فکر کنم سیا بود . اون یک روانشناس بود .
نشستم براش همه چی رو تعریف کردم .
گفت : خب پس برای همین اینقدر لاغر شدی و خیلی اروم شدی من : آرع سیا : رفتی دکتر ببینی کی اینکارو کرد ؟ من : س سیا من خیلی درد داشتم و نمیتونستم .
اشکام یکدفعه ریخت .
سریع اشکامو پاک کردم گفت : چقدر خونریزیت طول کشید من : م من اصلا خونریزی نداشتم سیا : هیچی !!!!!! من : فقط پریود.....شدم همین سیا : از کجا فهمیدی که خون خونه پریودی هست ؟؟!! من : از درد کمر و فقط شیش روز طول کشید سیا : خب ...... درسته ماله پریودی درد زیر دلت چی من : روز های اول خیلی درد داشتم ولی خب اینقدر قرص خوردم که نمیدونم سیا : ببین ... ن ... نا ..نایکا امکان داره شکه بشی ولی کسی که اینکارو کرده مراقبت بوده من : ی یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟ سیا : خب اون قشنگ اجازه داده تحریک بشی که بدنت امادگیشو داشته باشه .... کسی که بهش تجاوز میشه یک یا دو روز خون از دست میده بخاطر پارگی یکدفعه ای . . . . . نگران نباش تو دختر بودنتو از دست ندادی ولی یک ازمایش بگیر که مطمئن شی بچه دار نشدی و باکره ای هنوز ...من : خب این درد زیر ....سیا : دو سه روز ورزش کنی خوب میشه .
پیاده رفتم خونه . مراقبم بوده .
گوشیم زنگ خورد . جیمین بود .
گفتم : بله جیمین : س سلام من : سلام جیمین : ن نایکا جیهوپ گفت وسایل هایی رو برات بیارم ه هستی خونه ....؟من : راستش یک دو دقیقه دیگه میرسم خونه مشکلی نداره جیمین : ن نع مشکلی نیست من : باشع میبینمت .
باید عادی رفتار کنم .
دوباره گوشیم زنگ خورد . نامجون بود .
برداشتم گفت : اوه جیمین یادم رفت بهت بگم که ما ساعت های نه میرسیم تو یکم تو پارک بچرخ تا ما بیاییم من : نامجون !!!!!نامجون : س سلام ببخشید اشتباه زنگ زدم .
رفتم خونه .
هنوز نیومده . رفتم اشپزخونه که گوشیم زنگ خورد .
جیمین بود گفتم : سلام .... چیزی شده نیومدی جیمین : دو دقیقه دیگه میرسم من : باشه منتظرم .
بعد چند دقیقه زنگ درو زدن . رفتم باز کردم . جیمین بود .
اومد تو .
وسایل رو گذاشت .
بعد چند دقیقه گفت : من برم مزاحم نباشم گفتم : جیمین بمون جیمین : ن نه می میرم من : نامجون اشتباهی به من زنگ زد و گفت که تا ساعت نه نمیرسیم خونه و تو پارک قدم بزن ..... م من میگم اینجا بمون پیشم جیمین : ب باشه .
نشست روی مبل .
همه چیز خراب شد ! نه نه الان وقتش نیست .
شیر گرم کردم و براش بردم .
با نامجون هماهنگ کرد که بیاد خونه من . کسی که اینکارو کرده مراقبم بوده . خیلی عجیبه !!!!!
نامجون اومد و جیمین باهاش رفت .
بعد از سلام کردن به استاد ها شاگردها رو دیدم .
اخرین بار تولدم رو اینجا گرفتم .
کاش هیچ وقت اینطوری نمیشد . شادیمو ازم گرفتن . بعد کلی خندیدن و یاد گذشته ها کردن بهترین دوستم و دیدم اسمش فکر کنم سیا بود . اون یک روانشناس بود .
نشستم براش همه چی رو تعریف کردم .
گفت : خب پس برای همین اینقدر لاغر شدی و خیلی اروم شدی من : آرع سیا : رفتی دکتر ببینی کی اینکارو کرد ؟ من : س سیا من خیلی درد داشتم و نمیتونستم .
اشکام یکدفعه ریخت .
سریع اشکامو پاک کردم گفت : چقدر خونریزیت طول کشید من : م من اصلا خونریزی نداشتم سیا : هیچی !!!!!! من : فقط پریود.....شدم همین سیا : از کجا فهمیدی که خون خونه پریودی هست ؟؟!! من : از درد کمر و فقط شیش روز طول کشید سیا : خب ...... درسته ماله پریودی درد زیر دلت چی من : روز های اول خیلی درد داشتم ولی خب اینقدر قرص خوردم که نمیدونم سیا : ببین ... ن ... نا ..نایکا امکان داره شکه بشی ولی کسی که اینکارو کرده مراقبت بوده من : ی یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟ سیا : خب اون قشنگ اجازه داده تحریک بشی که بدنت امادگیشو داشته باشه .... کسی که بهش تجاوز میشه یک یا دو روز خون از دست میده بخاطر پارگی یکدفعه ای . . . . . نگران نباش تو دختر بودنتو از دست ندادی ولی یک ازمایش بگیر که مطمئن شی بچه دار نشدی و باکره ای هنوز ...من : خب این درد زیر ....سیا : دو سه روز ورزش کنی خوب میشه .
پیاده رفتم خونه . مراقبم بوده .
گوشیم زنگ خورد . جیمین بود .
گفتم : بله جیمین : س سلام من : سلام جیمین : ن نایکا جیهوپ گفت وسایل هایی رو برات بیارم ه هستی خونه ....؟من : راستش یک دو دقیقه دیگه میرسم خونه مشکلی نداره جیمین : ن نع مشکلی نیست من : باشع میبینمت .
باید عادی رفتار کنم .
دوباره گوشیم زنگ خورد . نامجون بود .
برداشتم گفت : اوه جیمین یادم رفت بهت بگم که ما ساعت های نه میرسیم تو یکم تو پارک بچرخ تا ما بیاییم من : نامجون !!!!!نامجون : س سلام ببخشید اشتباه زنگ زدم .
رفتم خونه .
هنوز نیومده . رفتم اشپزخونه که گوشیم زنگ خورد .
جیمین بود گفتم : سلام .... چیزی شده نیومدی جیمین : دو دقیقه دیگه میرسم من : باشه منتظرم .
بعد چند دقیقه زنگ درو زدن . رفتم باز کردم . جیمین بود .
اومد تو .
وسایل رو گذاشت .
بعد چند دقیقه گفت : من برم مزاحم نباشم گفتم : جیمین بمون جیمین : ن نه می میرم من : نامجون اشتباهی به من زنگ زد و گفت که تا ساعت نه نمیرسیم خونه و تو پارک قدم بزن ..... م من میگم اینجا بمون پیشم جیمین : ب باشه .
نشست روی مبل .
همه چیز خراب شد ! نه نه الان وقتش نیست .
شیر گرم کردم و براش بردم .
با نامجون هماهنگ کرد که بیاد خونه من . کسی که اینکارو کرده مراقبم بوده . خیلی عجیبه !!!!!
نامجون اومد و جیمین باهاش رفت .
۵۶.۵k
۰۳ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.