ازدواج سوری پارت 19
ازدواج سوری پارت 19
از هم جدا شدیم
ـ کافیه ممکنه ناجینا و جیمین بیان حالا که نظرتو گفتی میشه زیپ لباسو باز کنی؟
ته ـ اره عشقم
داشت زیپ لباسمو باز میکرد
ـ میشه امشب هم لباسامو دقیقا همین جوری دراری؟!
ته ـ اگرم نخوام اون بدن باریکت ازم خواهش میکنه که لباستو برات درارم
ـ واقعا در این حد بدنم خوبه
ته ـ از حدم گذشته
تهیونگ رفت بیرون لباسامو عوض کردمو لباسای خودمو پوشیدم حساب کردیمو از مغازه زدیم بیرون دیدم تهیونگ به کمرم علاقه ی خاصی پیدا کرده و دستش روانداخته دور کمرم تا ما از مغازه زدیم بیرون ناجینا و جیمین هم از مغازه زدن بیرون
ـ من لباسمو گرفتم
ناجینا ـ اوکی پس بریم ارایشگاه
ـ من فقط در حد درست کردن ناخن همین
ناجینا ـ منم
تا ساعت هفت بیرون بودیم رفتیم خونه و اماده شدیم (اسلاید بعد: لباس مشکیه لباس ناجیناس لباس سفیده هم لباس ات هس)
از خونه زدیم بیرون ساعت هشت رسیدیم اونجا چهار تامون بایه ماشین رفتیم جلوی در...
ته ـ اماده ای؟!
ـ اره بریم ببینم این دختره که همش میگین کیه
رفتیم داخل صدای اهنگ همه جارو گرفته بود پنج تا پسر روبه ما داشتن دس تکون میدادن همشون زن داشتن
ته ـ بیاین بریم پیش بچه ها
جیمین ـ بریم
رفتیم سمتشون همشون از جاشون بلند شدن سلام کردیم به هم
زن ناجمون ـ ناجینا معرفی نمی کنی؟
ناجینا ـ ایی ببخشید دوس صمیمم ات هس
ـ سلام به همه ات هستم
بقیه ـ سلام
زن کوک ـ زن تهیونگ هستی درسته؟
ـ نه دوست دخترشم
کوک ـ ته هیونا رو دیدی؟
ته ـ نه کجاس؟
یونگی ـ اوناهاش اونجان با اکسش
یه نگای به هیونا انداختم
ـ این بود که تعریف میکردین؟
از هم جدا شدیم
ـ کافیه ممکنه ناجینا و جیمین بیان حالا که نظرتو گفتی میشه زیپ لباسو باز کنی؟
ته ـ اره عشقم
داشت زیپ لباسمو باز میکرد
ـ میشه امشب هم لباسامو دقیقا همین جوری دراری؟!
ته ـ اگرم نخوام اون بدن باریکت ازم خواهش میکنه که لباستو برات درارم
ـ واقعا در این حد بدنم خوبه
ته ـ از حدم گذشته
تهیونگ رفت بیرون لباسامو عوض کردمو لباسای خودمو پوشیدم حساب کردیمو از مغازه زدیم بیرون دیدم تهیونگ به کمرم علاقه ی خاصی پیدا کرده و دستش روانداخته دور کمرم تا ما از مغازه زدیم بیرون ناجینا و جیمین هم از مغازه زدن بیرون
ـ من لباسمو گرفتم
ناجینا ـ اوکی پس بریم ارایشگاه
ـ من فقط در حد درست کردن ناخن همین
ناجینا ـ منم
تا ساعت هفت بیرون بودیم رفتیم خونه و اماده شدیم (اسلاید بعد: لباس مشکیه لباس ناجیناس لباس سفیده هم لباس ات هس)
از خونه زدیم بیرون ساعت هشت رسیدیم اونجا چهار تامون بایه ماشین رفتیم جلوی در...
ته ـ اماده ای؟!
ـ اره بریم ببینم این دختره که همش میگین کیه
رفتیم داخل صدای اهنگ همه جارو گرفته بود پنج تا پسر روبه ما داشتن دس تکون میدادن همشون زن داشتن
ته ـ بیاین بریم پیش بچه ها
جیمین ـ بریم
رفتیم سمتشون همشون از جاشون بلند شدن سلام کردیم به هم
زن ناجمون ـ ناجینا معرفی نمی کنی؟
ناجینا ـ ایی ببخشید دوس صمیمم ات هس
ـ سلام به همه ات هستم
بقیه ـ سلام
زن کوک ـ زن تهیونگ هستی درسته؟
ـ نه دوست دخترشم
کوک ـ ته هیونا رو دیدی؟
ته ـ نه کجاس؟
یونگی ـ اوناهاش اونجان با اکسش
یه نگای به هیونا انداختم
ـ این بود که تعریف میکردین؟
۷.۵k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.