ازدواج سوری پارت 18

ازدواج سوری پارت 18

ادامه ویو تهیونگ

ـ موهاتو جمع کن
ات ـ باشه

موهاشو جمع کرد زیپ لباسشو کشیدم بالا موقعیت خوبی بود که بگم دوسش دارم
توی لباس سفید خیلی خوشگل شده بود

ـ ات خیلی بهت میاد
ات ـ واقعا؟
ـ برگرد ببینمت

برگشت سمتم نگاهم افتاد روی لباش اروم اروم با قدمام چسبوندم به دیوار

ـ ات؟
ات ـ بله؟
ـ دوست دارم
ات ـ چ.....

تا اومد حرف بزنه لبام رو گذاشتم روی لباش منو از خودش جدا کرد

ـ ات من عاشقت شدم
ات ـ هیچی نگو
ـ اگر بزنی تویه گوشم حق داری

ویو ات

منم عاشقت شدم پدسگ

ـ ته خب راستش؟
ته ـ چی؟
ـ خب منم دوست دارم
ته ـ واق...


ویو تهیونگ

لباشو گزاشت روی لبام باهاش همکاری کردم دستشو گزاشت روی بدنم داشت تحریکم میکرد منم تحریکش کردم دستمو دور کمرش حلقه کردم

ویو ات

دستاشو دورم حلقه کردو منو چسبوند به خودش تحریک شدم پاهام داشت شل میشد که منو گرفت
دستشو برد سمت باسنم لبامو ازش جدا کردم

ـ نه ددی الان وقتش نیس بزار برا امشب بعد مهمونی
ته ـ امشب قراره به دست یه گرگ خشن به فاک بری
ـ روباه هم دلش میخواد با اقا گرگه بازی کنه
ته ـ لباس قشنگیه همین برای امشب خوبه

استخون گردنش خیلی خوب بود با انگشتم از چونش کشیدم پایین تا اب دهنش رو قورت داد با دستم اروم گردنشو گرفتم که باز اومد لباشو گزاشت روی لبام این بوسه بیشتر از همش طول کشید