{چند پارتی از کوک}
{چند پارتی از کوک}
[وقتی بدش میومد لباس باز بپوشی ولی بدون اجازه لباس باز پوشیدی و رفتی مهمونی]
ژانر:مافیایی_ عاشقانه_ کمی غمگین_
شخصیت ها:جونکوک+ یونا_ تهیونگ× میسو&
از زبان یونا :
تو سالن نشسته بودم و داشتم فیلم نگاه میکردم بلاخره بعد ۳ ساعت تموم شد بلند شدم و به ساعت نگاه کردم ساعت ۳ ظهر بود و منو کوک باید ساعت ۸ میرفتیم به مهمونی که یکی از دوستاش گرفته بود گوشیمو برداشتم تا به میسو بهترین دوستم زنگ بزنم بعد چند بوق جواب داد
_الو سلام چطوری
&سلام عزیزم تو خوبی
_مرسی خوبم
&شب میاین دیگه
_اوهوم تو و تهیونگم میاین دیگه نه
&اره دیگه
_چی میخوای بپوشی
&شاید باورت نشه ولی من هنوز لباسم نخریدم الان دارم آماده میشم با تهیونگ بریم بخریم
_وضع تو هم شبیه منه پس منم باید برم با جونکوک بخرم
&آها اوک
_خب دیگه مزاحمت نمیشم بای شب میبینمت
&همچنین بای
بعد گوشی رو قطع کردم خب بزارید راجب اینکه چرا الان پیش جونکوکم بگم براتون وقتی ۱۹ سالم بود اون منو از مامان بابام خرید و برده خودش کرد ولی بعد چند مدتی که گذشت هر دو عاشق هم شدیم و بد جوری قلبامون به هم گره خورده بود من ۲۳ سالمه و جونکوکم ۲۷ سالشه راستی میسو و تهیونگ هم با هم رل هستن و داستان عاشقی اونا هم مث ما بود و جالب اینجاس جونکوک و تهیونگ هم مث منو میسو با هم رفیق صمیمی بودن و تهیونگ دست راست جونکوک تو کار مافیا بود ...
[وقتی بدش میومد لباس باز بپوشی ولی بدون اجازه لباس باز پوشیدی و رفتی مهمونی]
ژانر:مافیایی_ عاشقانه_ کمی غمگین_
شخصیت ها:جونکوک+ یونا_ تهیونگ× میسو&
از زبان یونا :
تو سالن نشسته بودم و داشتم فیلم نگاه میکردم بلاخره بعد ۳ ساعت تموم شد بلند شدم و به ساعت نگاه کردم ساعت ۳ ظهر بود و منو کوک باید ساعت ۸ میرفتیم به مهمونی که یکی از دوستاش گرفته بود گوشیمو برداشتم تا به میسو بهترین دوستم زنگ بزنم بعد چند بوق جواب داد
_الو سلام چطوری
&سلام عزیزم تو خوبی
_مرسی خوبم
&شب میاین دیگه
_اوهوم تو و تهیونگم میاین دیگه نه
&اره دیگه
_چی میخوای بپوشی
&شاید باورت نشه ولی من هنوز لباسم نخریدم الان دارم آماده میشم با تهیونگ بریم بخریم
_وضع تو هم شبیه منه پس منم باید برم با جونکوک بخرم
&آها اوک
_خب دیگه مزاحمت نمیشم بای شب میبینمت
&همچنین بای
بعد گوشی رو قطع کردم خب بزارید راجب اینکه چرا الان پیش جونکوکم بگم براتون وقتی ۱۹ سالم بود اون منو از مامان بابام خرید و برده خودش کرد ولی بعد چند مدتی که گذشت هر دو عاشق هم شدیم و بد جوری قلبامون به هم گره خورده بود من ۲۳ سالمه و جونکوکم ۲۷ سالشه راستی میسو و تهیونگ هم با هم رل هستن و داستان عاشقی اونا هم مث ما بود و جالب اینجاس جونکوک و تهیونگ هم مث منو میسو با هم رفیق صمیمی بودن و تهیونگ دست راست جونکوک تو کار مافیا بود ...
۳۶.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.