یهو یاد حرف دو ماه پیش افتادم اصلا یادم رفته بود بهم چی گ
یهو یاد حرف دو ماه پیش افتادم اصلا یادم رفته بود بهم چی گفته جونکوک بهم گفت که با هم ازدواج میکنیم ولی الان دو ماه گذشته و خبری نشد با ناراحتی لب زدم
_جونکوکم
+جانم بیب
_مگه خودت نگفتی ماه بعدی با هم ازدواج میکنیم الان دوماه از اون حرفت گذشته
+هییی خب چرا حق با توئه بیب ولی ...
_ولی چی
+فعلا نمیتونیم با هم ازدواج کنیم ولی مطمئنم باش یه روز زنم میشی بیب هوم؟
_دوس دارم بدون کی اون روز میرسه
+خودم بهت میگم بیب بلاخره قراره یه روز از این خانم خوشگل خاستگاری کنم تو فقط همیشه دوسم داشته باش خب
_باشه قول میدم هیچی نمیتونه بین ما فاصله بندازه
+قوربونت برم
بعد دوباره لبامو بوسید
_خب حالا بیا بریم
+باشه عزیزم بیا بریم آماده بشیم
با هم رفتیم تو اتاق مشترکمون و آماده شدیم و زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و رفتیم به مرکز خرید و در حال انتخاب لباس بودیم
_جونکوکم
+جانم بیب
_مگه خودت نگفتی ماه بعدی با هم ازدواج میکنیم الان دوماه از اون حرفت گذشته
+هییی خب چرا حق با توئه بیب ولی ...
_ولی چی
+فعلا نمیتونیم با هم ازدواج کنیم ولی مطمئنم باش یه روز زنم میشی بیب هوم؟
_دوس دارم بدون کی اون روز میرسه
+خودم بهت میگم بیب بلاخره قراره یه روز از این خانم خوشگل خاستگاری کنم تو فقط همیشه دوسم داشته باش خب
_باشه قول میدم هیچی نمیتونه بین ما فاصله بندازه
+قوربونت برم
بعد دوباره لبامو بوسید
_خب حالا بیا بریم
+باشه عزیزم بیا بریم آماده بشیم
با هم رفتیم تو اتاق مشترکمون و آماده شدیم و زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و رفتیم به مرکز خرید و در حال انتخاب لباس بودیم
۲۹.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.