اسم عشق خوب یا بد

اسم عشق خوب یا بد
پارت ۳۹
[ویو آنالی]
در اتاق باز کردم...مینجو بودش آروم رفتم سمتش
با صدای آروم صداش زدم
آنالی: مینجو..مینجو..
بیدار شد سریع نشست...نگاهم کرد.. بخاطر کراپی که تنم بود
کاملآ زخم معلوم بود. بدون حرفی دنبالم اومد
وارد اتاقم شدیم.. جعبه کمک های اولیه برداشت...اول خون پاک کرد
آروم شروع کرد در آوردن شیشه ها..چشمام محکم بهم فشار دادم
به رو تختی چنگ زدم...صورتم از اشک خیس شده بود
چند مین بعد با زدن کرم های زد عفونی کننده تموم شد
مینجو: تموم شد...چیزی نمی خواید ؟
آنالی: نه ممنون..شب بخیر
تعظیم کرد از اتاق خارج شد...روی تخت دراز شدم.. سریع خوابم برد
.........ویو فردا.........
[ویو جونگ کوک]
با وجود تمام کارام کنارم موند.......
حاضر شدم به سمت طبقه پایین رفتم... به سمت آشپزخونه رفتم
که با صدای یکی از خدمتکارا جلوی در آشپزخونه ایستادم
مینجو: خانم آنالی بدنش کلأ داغون بود... دختر بیچاره
مینها: گریه کرد ؟
مینجو: خیلی...قلب مهربونی داره حقش این نیست
مینها : چطور دلش اومد...بدنش با شیشه اینطوری کنه ؟
مینجو: خیلی درد داشت...دیشب چند بار بهش سر زدم می ترسیدم چیزیش بشه ..تو خواب گریه می کرد
چه اتفاقی برای آنالی افتاده... سریع به سمت اتاقش رفتم
در باز کردم...روی تخت نشسته بود...سرش پایین بود
رفتم کنارش و سرش بالا گرفت...داشت گریه می کرد
جونگ کوک: عروسکم خوبی ؟
با سر به نشونه که خوبه تکون داد...چرا تو بدترین موقعیت خودش خوب نشون میده ؟