روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:2
(ویو ا.ت)
اون...اون....
پسری که یه خوابمو ازم گرفته بود
اما اینجا چیکار میکرد؟
با دیدن اینکه اون اینجاست خشکم زدکه
با صدایه رئیس به خودم اومدم
رئیس:ا.ت
ا.ت:عا....بله
رئیس: بیا بشین پات درد میاد
ا.ت:باشه
سعی کردم برو خودم نیارم و خودمو ریلکس جلوه بدم و از اونجایی که من بازیگر خوبی بودم کارم عالی پیش رفت
رئیس:ا.ت این آقایی که اینجا نشسته پسر رئیس جمهور کره است و برای مشکلاتی که داشته به اینجا اومده و چون تو یکی از با تجربه ترین پرستار ها و بهترین ها هستی ازت میخام که به مشکلاتی که داره رسیدگی کنی [ با کمی مکث ادامه داد]
رئیس:البته اگر مشکلی نداری
صبر کن....چی شد ؟؟پسرر ... رئیس جنبور ....چرا اینجاست
درحال کلنجار رفتن با خودم بودم که صداش در اومد
فلیکس: فکر کنم بهترین دکترتون ترسیده
رئیس : نه مطمعنم.... داره فکر میکنه..
پوزخندی زدو ادامه داد
فلیکس:اها (با ی پوزخند)
رئیس درحالی که سعی داشت زایع نباشه گفت
رئیس: بله مطمعنم ایشون قبول میکنند مگه نه خانم ا.ت شما..
(میخواست ادامه بده ولی با حرفی که اون پسر زد ساکت شود)
فلیکس:اگه میخاست قبول کنه تا الان قبول میکرد
(دوباره پوزخند زد)
دیگه نمیتونستم حرفاش رو تحمل کنم
قهقهه ای سر دادم که نگاهشون به سمتم برگشت وبا تعجب بهم نگاه کردند
در حالیکه که سعی داشتم خندمو کنترل کنم گفتم
ا.ت:الان منظورت اینه من پزشکه بدیم :/
(و یهو جدی شد)
من هیچوقت تاحالا بیمارامو رد نکردم چون فقط ی دلیل داره
ا.ت:من به خودم ایمان دارم میدونم کارم عالیه
(و مثل خودش یه پوزخند بی صدا زدم)
سکوت تویه اتاق اشاره به حرف هایه من داشت
فکر میکردم که دهنش بسته شده ولی با حرفی که زد مغزم برای لحظه هنگ کرد.....
نظرتون چیه بازم بزارم با نه؟؟؟
پایان پارت ۲🍂
P:2
(ویو ا.ت)
اون...اون....
پسری که یه خوابمو ازم گرفته بود
اما اینجا چیکار میکرد؟
با دیدن اینکه اون اینجاست خشکم زدکه
با صدایه رئیس به خودم اومدم
رئیس:ا.ت
ا.ت:عا....بله
رئیس: بیا بشین پات درد میاد
ا.ت:باشه
سعی کردم برو خودم نیارم و خودمو ریلکس جلوه بدم و از اونجایی که من بازیگر خوبی بودم کارم عالی پیش رفت
رئیس:ا.ت این آقایی که اینجا نشسته پسر رئیس جمهور کره است و برای مشکلاتی که داشته به اینجا اومده و چون تو یکی از با تجربه ترین پرستار ها و بهترین ها هستی ازت میخام که به مشکلاتی که داره رسیدگی کنی [ با کمی مکث ادامه داد]
رئیس:البته اگر مشکلی نداری
صبر کن....چی شد ؟؟پسرر ... رئیس جنبور ....چرا اینجاست
درحال کلنجار رفتن با خودم بودم که صداش در اومد
فلیکس: فکر کنم بهترین دکترتون ترسیده
رئیس : نه مطمعنم.... داره فکر میکنه..
پوزخندی زدو ادامه داد
فلیکس:اها (با ی پوزخند)
رئیس درحالی که سعی داشت زایع نباشه گفت
رئیس: بله مطمعنم ایشون قبول میکنند مگه نه خانم ا.ت شما..
(میخواست ادامه بده ولی با حرفی که اون پسر زد ساکت شود)
فلیکس:اگه میخاست قبول کنه تا الان قبول میکرد
(دوباره پوزخند زد)
دیگه نمیتونستم حرفاش رو تحمل کنم
قهقهه ای سر دادم که نگاهشون به سمتم برگشت وبا تعجب بهم نگاه کردند
در حالیکه که سعی داشتم خندمو کنترل کنم گفتم
ا.ت:الان منظورت اینه من پزشکه بدیم :/
(و یهو جدی شد)
من هیچوقت تاحالا بیمارامو رد نکردم چون فقط ی دلیل داره
ا.ت:من به خودم ایمان دارم میدونم کارم عالیه
(و مثل خودش یه پوزخند بی صدا زدم)
سکوت تویه اتاق اشاره به حرف هایه من داشت
فکر میکردم که دهنش بسته شده ولی با حرفی که زد مغزم برای لحظه هنگ کرد.....
نظرتون چیه بازم بزارم با نه؟؟؟
پایان پارت ۲🍂
۶.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.