روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:1
(ویو ا.ت)
تا ابد عاشقت میمونم.....هیچکس طرف ما نیست.....مهم اینه من تورو دارم
ات: با ترس از خواب پریدم نفس نفس میزدم این خواب ها چی بودن اون پسری که همش تو خوابمه کیه؟ تو همین فکرا بودم نگاهم به ساعت افتاد دیدم ساعت 6:00 هست و من باید ساعت 7:00 اونجا باشم پس بلند شدم تا برم دوش بگیرم بعدش هم به سمت سرویس بهداشتی رفتم (اصلا هم به شما ربط نداره کا اونجا چیکار کرد😐)
خلاصه لباسمو پوشیدم و رفتم ی امریکانو برا خودم سفارش دادم و یه راست به سمت ماشینم رفتم و رفتم بیمارستان روانی از وقتی وارد شدم تا برم سر میز[ا.ت پرستاره] همه نگام میکردن و شروع به پچ پچ میکردن هه چیکار کنیم خوشگلیو هزاران دردسر با صدای دوستم مینسو به خودم اومدم جوری خوشحال بود انگار لاتاری برنده شده این چشه
مینسو:دختر جون چرا انقدر دیر اومدی؟
ا.ت:چی میگه باهوش من حتی زودتر هم اومدم
مینسو: مهم نیست وقتی من میگم دیر کردی یعنی دیر کردی
ا.ت :والا از این که دکتری مطمعن نیستم ولی یقین دارم اوسکولی
با این حرفم حالت چهرش آروم عوز شد و انگار به خونم تشنه شود
مینسو :والا منم از این که الان زنده ای مطمعنم ولی از این که تا دقایقی دیگه زنده ای نه
(مثل اینکه اگه الان نرم دیگه جنازم از زیر دستش میاد بیرون )
ا.ت :آخ آخ دیدی چیشد شکمم بد جور درد میکنه من برم
مینسو :نه وایسا یه مشت کتک بخوره خوب میشه
ا.ت : نه ممنون به کتک بخوره بدتر میشه
مینسو میخاست حمله کنه که بویونگ پیداش شد [پرستار اونجا که با ا.ت دوست هست]
بویونگ: ات مبارکه
ا.ت:چی چرا؟
مینسو :نه نه اسپویل نکننننن
بویونگ : پس نمیدونی برو رئیس بهت بگه
ا.ت :اوکی
به سمت اتاق رئیس حرکت کردم در زدم وقتی وارد شدم با صحنه ای که دیدم میتونستم نشستن عرق های سرد رو بدنمو حس کنم....
پایان پارت ۱🍃
P:1
(ویو ا.ت)
تا ابد عاشقت میمونم.....هیچکس طرف ما نیست.....مهم اینه من تورو دارم
ات: با ترس از خواب پریدم نفس نفس میزدم این خواب ها چی بودن اون پسری که همش تو خوابمه کیه؟ تو همین فکرا بودم نگاهم به ساعت افتاد دیدم ساعت 6:00 هست و من باید ساعت 7:00 اونجا باشم پس بلند شدم تا برم دوش بگیرم بعدش هم به سمت سرویس بهداشتی رفتم (اصلا هم به شما ربط نداره کا اونجا چیکار کرد😐)
خلاصه لباسمو پوشیدم و رفتم ی امریکانو برا خودم سفارش دادم و یه راست به سمت ماشینم رفتم و رفتم بیمارستان روانی از وقتی وارد شدم تا برم سر میز[ا.ت پرستاره] همه نگام میکردن و شروع به پچ پچ میکردن هه چیکار کنیم خوشگلیو هزاران دردسر با صدای دوستم مینسو به خودم اومدم جوری خوشحال بود انگار لاتاری برنده شده این چشه
مینسو:دختر جون چرا انقدر دیر اومدی؟
ا.ت:چی میگه باهوش من حتی زودتر هم اومدم
مینسو: مهم نیست وقتی من میگم دیر کردی یعنی دیر کردی
ا.ت :والا از این که دکتری مطمعن نیستم ولی یقین دارم اوسکولی
با این حرفم حالت چهرش آروم عوز شد و انگار به خونم تشنه شود
مینسو :والا منم از این که الان زنده ای مطمعنم ولی از این که تا دقایقی دیگه زنده ای نه
(مثل اینکه اگه الان نرم دیگه جنازم از زیر دستش میاد بیرون )
ا.ت :آخ آخ دیدی چیشد شکمم بد جور درد میکنه من برم
مینسو :نه وایسا یه مشت کتک بخوره خوب میشه
ا.ت : نه ممنون به کتک بخوره بدتر میشه
مینسو میخاست حمله کنه که بویونگ پیداش شد [پرستار اونجا که با ا.ت دوست هست]
بویونگ: ات مبارکه
ا.ت:چی چرا؟
مینسو :نه نه اسپویل نکننننن
بویونگ : پس نمیدونی برو رئیس بهت بگه
ا.ت :اوکی
به سمت اتاق رئیس حرکت کردم در زدم وقتی وارد شدم با صحنه ای که دیدم میتونستم نشستن عرق های سرد رو بدنمو حس کنم....
پایان پارت ۱🍃
۵.۸k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.