Part26✨
Part26✨
ویو ا.ت**
تموم شب رو فکر و ذهنم مشغول بود ... شاید این سرنوشت منه که هیچوقت نتونم دوباره به یونگی برسم ولی بازم از دور تماشاش کنم ...برگشتم طرف جیهو که خابیده بود بغلش کردم و عطر تنش رو توی ریه هام حبس کردم ...جیهو تنها یادگاری عشق منو شوگاس .. تو همین خیال به خاب رفتم که صبح با صدای گوشی بیدار شدم بدون اینکه به صحفه اش نگا کنم خاب آلوده جواب دادم...
ا.ت: بله؟!
شوگا: ا.ت چخبره تنبل خابی هنوز جیهو پسرمم خوابه؟! الحق که به خودم رفتین ساعت ۱۲ ظهرهه ها بیدارشو دیگ ..
ا.ت: هان؟! چی میگی مردک؟! پسرت کیه؟
شوگا: انگار هنوز خاب آلوده ایی بیدار شوو شوگام تا نیم ساعت دیگ میام دنبالتون بیدارشین بریم بیرونن باهام..
ا.ت: تا این حرفو زد انگار برق ۴۰۰ ولت وصل کردن بهم زود بند شدم ...
شوگا: خدافظ..
ا.ت: ( وایییی نهههه اون داره میاد اینجاااا .. جیهوو هم خابه بلندش کردم باهم مادر و پسر رفتیم حموم و در اومدیم و لباس پوشیدم که صدا در اومد و جیهو بدو بدو رفت پایین و شوگارو بغل کرد بعد باهم دیگه رفتیم گشت و گذار جیهو و شوگا خیلی خوب بودن باهم ولی یاد حرف های مادر شوگا میوفتم واقعا راست میگه شوگا که حالا فهمیده از من بچه داره اونم پسر عمرا اگ ولمون کنه و از ی طرفم من باعث میشم زندگی خودشم خراب کنه .. آینده اون سه تا دخترش چی؟! نه من نمیتونم این کارو بکنم .. آه و نفرینش دامن منو پسرمو میگیره .. تو همین خیال بودم که یونگی دستشو روی رونم گذاشت..
ویو ا.ت**
تموم شب رو فکر و ذهنم مشغول بود ... شاید این سرنوشت منه که هیچوقت نتونم دوباره به یونگی برسم ولی بازم از دور تماشاش کنم ...برگشتم طرف جیهو که خابیده بود بغلش کردم و عطر تنش رو توی ریه هام حبس کردم ...جیهو تنها یادگاری عشق منو شوگاس .. تو همین خیال به خاب رفتم که صبح با صدای گوشی بیدار شدم بدون اینکه به صحفه اش نگا کنم خاب آلوده جواب دادم...
ا.ت: بله؟!
شوگا: ا.ت چخبره تنبل خابی هنوز جیهو پسرمم خوابه؟! الحق که به خودم رفتین ساعت ۱۲ ظهرهه ها بیدارشو دیگ ..
ا.ت: هان؟! چی میگی مردک؟! پسرت کیه؟
شوگا: انگار هنوز خاب آلوده ایی بیدار شوو شوگام تا نیم ساعت دیگ میام دنبالتون بیدارشین بریم بیرونن باهام..
ا.ت: تا این حرفو زد انگار برق ۴۰۰ ولت وصل کردن بهم زود بند شدم ...
شوگا: خدافظ..
ا.ت: ( وایییی نهههه اون داره میاد اینجاااا .. جیهوو هم خابه بلندش کردم باهم مادر و پسر رفتیم حموم و در اومدیم و لباس پوشیدم که صدا در اومد و جیهو بدو بدو رفت پایین و شوگارو بغل کرد بعد باهم دیگه رفتیم گشت و گذار جیهو و شوگا خیلی خوب بودن باهم ولی یاد حرف های مادر شوگا میوفتم واقعا راست میگه شوگا که حالا فهمیده از من بچه داره اونم پسر عمرا اگ ولمون کنه و از ی طرفم من باعث میشم زندگی خودشم خراب کنه .. آینده اون سه تا دخترش چی؟! نه من نمیتونم این کارو بکنم .. آه و نفرینش دامن منو پسرمو میگیره .. تو همین خیال بودم که یونگی دستشو روی رونم گذاشت..
۱۰.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.