پارت دوازدهم
پارت دوازدهم
ا/ت ویو
اول رفتم ی حموم ۶ مینی گرفتم
بعد از اونجایی که موهام زیادی بلند بود اتو شون کردم ولی پایین موهامو ی حالت فر کوچیکی دادم
بعد ی آرایش ساده کردم
و لباسی که سر هم بود مدل لی بود رو پوشیدم
و ی زنگ زدم به کوک
ا/ت،، الو، کوک کجایی من آماده شدم
کوک،، های بیبی من دارم میام بیا دم در
ا/ت،، باش الان میان
فعلا بای💜
کوک،، باش عسلم بای 💜
ا/ت داشتم میرفتم پایین که مادر و پدرم جلوم سبز شدن
م/ت،، دخترم کجا میریی؟
ا/ت،، سلام مامان بابا من دارم با یکی از دوستام میرم بیرون
پ/ت،، برو به سلامت اشکالی نداره
ولی زود برگرد
ا/ت،، باشه اوپا زود بر میگردم
پ/ت،، خداحافظ
م/ت،، خداحافظ
ا/ت،، خداحافظ
----------------------------------------------------
ا/ت ویو
رفتم دم در که دیدم کوک با ی ماشین خیلی خفن اومده دنبالم
منم رفتم و نشستم
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
کوک،، زیبا شدی لیدی
ا/ت،، ممنون مستر کوک
کوک(خنده)
ا/ت،، خب حالا نمیخوای حرکت کنی؟
کوک،، بله، بله ، حتما
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
ا/ت ویو
را افتادیم تا به عمارت کوک رسیدیم
عمارتش اندازه عمارت ما بود ولی فکر میکنم یزره بزرگتر باشه
وقتی وارد شدیم دیدم ی خانم و آقای به نظرم مهربون اونجا نشسته بودن
ا/ت ویو
اول رفتم ی حموم ۶ مینی گرفتم
بعد از اونجایی که موهام زیادی بلند بود اتو شون کردم ولی پایین موهامو ی حالت فر کوچیکی دادم
بعد ی آرایش ساده کردم
و لباسی که سر هم بود مدل لی بود رو پوشیدم
و ی زنگ زدم به کوک
ا/ت،، الو، کوک کجایی من آماده شدم
کوک،، های بیبی من دارم میام بیا دم در
ا/ت،، باش الان میان
فعلا بای💜
کوک،، باش عسلم بای 💜
ا/ت داشتم میرفتم پایین که مادر و پدرم جلوم سبز شدن
م/ت،، دخترم کجا میریی؟
ا/ت،، سلام مامان بابا من دارم با یکی از دوستام میرم بیرون
پ/ت،، برو به سلامت اشکالی نداره
ولی زود برگرد
ا/ت،، باشه اوپا زود بر میگردم
پ/ت،، خداحافظ
م/ت،، خداحافظ
ا/ت،، خداحافظ
----------------------------------------------------
ا/ت ویو
رفتم دم در که دیدم کوک با ی ماشین خیلی خفن اومده دنبالم
منم رفتم و نشستم
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
کوک،، زیبا شدی لیدی
ا/ت،، ممنون مستر کوک
کوک(خنده)
ا/ت،، خب حالا نمیخوای حرکت کنی؟
کوک،، بله، بله ، حتما
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
ا/ت ویو
را افتادیم تا به عمارت کوک رسیدیم
عمارتش اندازه عمارت ما بود ولی فکر میکنم یزره بزرگتر باشه
وقتی وارد شدیم دیدم ی خانم و آقای به نظرم مهربون اونجا نشسته بودن
۲۴.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.