رمان عضو هشتم ما با آدمای دیگه فرق داره...
رمان عضو هشتم ما با آدمای دیگه فرق داره...
ات: لطفاً دیگه الکی جیغ نزن
لیا:ات پشت سرت
ات:بچه ها زامبی ها اومدن
کاترین:همش تقصیر اون بچست
ات:اینا مهم نیست باید فرار کنیم
دوباره در رفتیم اما اینبار دیگه دری نبود که ازش فرار کنیم رفتیم پشت دیواری که اون گوشه بود قایم شدیم
جونگمین:بچه ها بیاین یه لحظه ... دوقولو ها شما دوتا نمیخواد بیاین
ات:چیشده؟
جونگمین:یه نقشه دارم ...ببینید اونجا رو اتاق کنترل دوربین هاست باید دو گروه بشیم یه گروه بره اونجا که در خروج رو پیدا کنه و یه گروه بره و بقیه زامبی هارو آزاد کنه
لیا:دیوونه ای تعداد زامبی هارو بیشتر کنیم؟
جونگمین:اونایی که زندانین با ما کاری ندارن اینطوری زامبی های جهش یافته با این زامبی ها درگیر میشن
فیلیکس:نقشت عالیه
جونگمین:خب پس با شمارش من سریع میدویم سمت اون دره
ات:بچه ها با شمارش عمو همه میدویم سمت اون دره باشه؟
دو قلو ها:باشه
جونگمین:۳.......۲.......۱
سریع دویدیم اون جا خدارو شکر مارو ندیدن رفتیم داخل اتاق
ات:عه تلفن
کاترین:زنگ بزن پلیس بیاد کمک کنه
ات: اگه به پلیس بگیم زامبی اینجاست فکر میکنن داریم الکی میگیم تازه بقیه بیان اینجا زامبی ها آزاد میشن
کاترین : حداقل به یکی زنگ بزن بگو دکتر لی رو بگیرن
تلفن رو روشن کردم و به تهیونگ زنگ زدم
ات:سلام
تهیونگ:ات تویی؟حالت خوبه؟
ات:تهیونگ یه چیزی میگم به هیچکس جز پسرا نگو من تو آزمایشگاه دکتر لیم
تهیونگ: میدونم فهمیدیم داریم با پلیس میایم اونجا
ات:نه نه اینکارو نکن نباید بیاین اینجا پر از زامبی یه لطفاً
تهیونگ:ات صدات نمیاد الو
ات:میگم اینجا زامبی یه
تهیونگ:الو الو ات چیشد ؟
تا اومدم دوباره حرف بزنم قط شد
ات:پلیس ها دارن میان باید عجله کنیم باید قبل از اینکه اونا بیان ما بریم بیرون
کاترین : راه خروج از اینجاست الان یکی باید بره زامبی هارو آزاد کنه
ات:من میرم
جونگمین: مطمعنی از پیش بر میای؟
ات:آره مطمعنم ....بچه ها باید با کن بیاین
فیلیکس :اونارو کجا میبری؟
ات:گفتم مسئولیت این دوتا با منه پس با منم میان
لیا:منم میام
کاترین:چی داری میگی؟
لیا:نمیتونه از پس دوتا بچه بر بیاد که...منم میام کمکت
ات:باشه
فیلیکس:این بیسیم رو بگیر باهم در ارتباطیم شما باید از اون طرف برید ما از این طرف
ات:باشه ممنون ....بیاین بریم
از زبون کاترین
فکر نمیکردم ات انقدر فدا کاری کنه منتظر بودم بگه یکی از پسرا بره اما خودش با دوتا بچه رفت ولی اگه زنده تونستیم بریم بیرون میدونم با لیا چیکار کنم
کاترین:میگما تا اونا میرسن میشه دوربین هارو زد عقب؟
جونگمین:آره چطور ؟
کاترین: ببین کی پرسنل اینجارو اینطوری کرده
جونگمین:باش
جونگمین دوربین هارو زد عقب
ات: لطفاً دیگه الکی جیغ نزن
لیا:ات پشت سرت
ات:بچه ها زامبی ها اومدن
کاترین:همش تقصیر اون بچست
ات:اینا مهم نیست باید فرار کنیم
دوباره در رفتیم اما اینبار دیگه دری نبود که ازش فرار کنیم رفتیم پشت دیواری که اون گوشه بود قایم شدیم
جونگمین:بچه ها بیاین یه لحظه ... دوقولو ها شما دوتا نمیخواد بیاین
ات:چیشده؟
جونگمین:یه نقشه دارم ...ببینید اونجا رو اتاق کنترل دوربین هاست باید دو گروه بشیم یه گروه بره اونجا که در خروج رو پیدا کنه و یه گروه بره و بقیه زامبی هارو آزاد کنه
لیا:دیوونه ای تعداد زامبی هارو بیشتر کنیم؟
جونگمین:اونایی که زندانین با ما کاری ندارن اینطوری زامبی های جهش یافته با این زامبی ها درگیر میشن
فیلیکس:نقشت عالیه
جونگمین:خب پس با شمارش من سریع میدویم سمت اون دره
ات:بچه ها با شمارش عمو همه میدویم سمت اون دره باشه؟
دو قلو ها:باشه
جونگمین:۳.......۲.......۱
سریع دویدیم اون جا خدارو شکر مارو ندیدن رفتیم داخل اتاق
ات:عه تلفن
کاترین:زنگ بزن پلیس بیاد کمک کنه
ات: اگه به پلیس بگیم زامبی اینجاست فکر میکنن داریم الکی میگیم تازه بقیه بیان اینجا زامبی ها آزاد میشن
کاترین : حداقل به یکی زنگ بزن بگو دکتر لی رو بگیرن
تلفن رو روشن کردم و به تهیونگ زنگ زدم
ات:سلام
تهیونگ:ات تویی؟حالت خوبه؟
ات:تهیونگ یه چیزی میگم به هیچکس جز پسرا نگو من تو آزمایشگاه دکتر لیم
تهیونگ: میدونم فهمیدیم داریم با پلیس میایم اونجا
ات:نه نه اینکارو نکن نباید بیاین اینجا پر از زامبی یه لطفاً
تهیونگ:ات صدات نمیاد الو
ات:میگم اینجا زامبی یه
تهیونگ:الو الو ات چیشد ؟
تا اومدم دوباره حرف بزنم قط شد
ات:پلیس ها دارن میان باید عجله کنیم باید قبل از اینکه اونا بیان ما بریم بیرون
کاترین : راه خروج از اینجاست الان یکی باید بره زامبی هارو آزاد کنه
ات:من میرم
جونگمین: مطمعنی از پیش بر میای؟
ات:آره مطمعنم ....بچه ها باید با کن بیاین
فیلیکس :اونارو کجا میبری؟
ات:گفتم مسئولیت این دوتا با منه پس با منم میان
لیا:منم میام
کاترین:چی داری میگی؟
لیا:نمیتونه از پس دوتا بچه بر بیاد که...منم میام کمکت
ات:باشه
فیلیکس:این بیسیم رو بگیر باهم در ارتباطیم شما باید از اون طرف برید ما از این طرف
ات:باشه ممنون ....بیاین بریم
از زبون کاترین
فکر نمیکردم ات انقدر فدا کاری کنه منتظر بودم بگه یکی از پسرا بره اما خودش با دوتا بچه رفت ولی اگه زنده تونستیم بریم بیرون میدونم با لیا چیکار کنم
کاترین:میگما تا اونا میرسن میشه دوربین هارو زد عقب؟
جونگمین:آره چطور ؟
کاترین: ببین کی پرسنل اینجارو اینطوری کرده
جونگمین:باش
جونگمین دوربین هارو زد عقب
۹.۵k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.