ستاره ای که درخششی نداره

ستاره ای که درخششی نداره
مایکی:من آماده ام
کوکونوی: خب تو با من دست میدی و بعد همینجا روی این تخت می خوابی
مایکی: اوکی
......
مایکی: خب اینجا کجاست
مشت یکی میاد تو صورت مایکی ولی مایکی جاخالی میده
مایکی: چیییی شدددد اینجا کجاست
کوکونوی : حواست جمع باشه آرامش ت رو حفظ کن
مایکی :خب من الان چیکار کنم
کوکونوی: اون مردک مو شلخته رو بزن
مایکی: اوکی
......
یک ساعت بعد
......
کوکونوی:گم‌شین بریم کلاب
ران: همیشه دوست داشتم یه کلاب داشته باشم
سانزو: حرفی ندارم
.....
در کلاب
.....
مایکی: چی شد
کوکونوی: تلاش هات فایده ای نداشت
مایکی: هاااااا یعنی
کوکونوی: اون مرده تو باید تو گذشته باشی و به آینده بر نگردی شاید به خاطر این که تنهاش میزاری
مایکی: یعنی خود کشی کرد
کوکونوی: نه اومد باهات حرف بزنه با تفنگ زدنش
مایکی: چرا این به انواع مختلف میمیره
کوکونوی: گمشو گذشته دیگه هم بر نگرد
مایکی: باش
کوکونوی:دست بدیم
مایکی: باش
............
گذشته
............
کوکونوی: صب بخیر
مایکی: صبح مگه
کوکونوی:یس چی شد حالا
مایکی: تو آینده گفتی برم گذشته و بر نگردم....
کوکونوی: من تو آینده چه جوری بودم
مایکی: بد دهن ولی جذاب نمیدونم فکنم ازدواج کرده بودی
کوکونوی: کاشکی نمیومدی
مایکی: ول کن من رفتم
کوکونوی: بای
........