⚓️🖤шум моря🖤⚓️
⚓️🖤шум моря🖤⚓️
part:41
منم محکم دستش و گرفتم میدونستم که با این کار نه راه پست هست نه پیش
منم وارد بازی شده بودم و حالا باید فرمان روایی مو شروع می کردم !مثل جی هوپ .
کوک :خب حالا چطوری می خوایی از جی هوپ پول بگیری
این جمله رو گفت که نامجون و بقیه از پشت در حل داده شدن و افتادن تو
والگوش ایستاده بودن !
نگاهی بهشون کردم و با شیطنت گفتم
بورام :چیزیو دارم که جی هوپ حاضره براش همه چیز شو بده !
کوک با نگاه نگرانی به چشم هام زل زد و منم روبه اون پوزخند حریصانه ای زدم .
میدونستم باید چی کار کنم .
.....
قبل از اینکه کوک و بقیه بیدار بشن زدم از مهمون خونه بیرون و به سمت چایی خونه ای رفتم که دیروز ۲ بار رفته بودم .
وارد چایی خونه که شدم جی هوپ و درحال خوردن چای روی همون میز دیدم
نگاهم و دادم به همون دختر که چاقوی خودم و زیره گلوش گزاشتم
وقتی فهمید اینجام با ترس به احترام سر خم کرد برام
دوباره برگشتم سمت جی هوپ که داشت نگاهم می کرد سربند قرمزش روی سرش بود و
کلی نقشه جلوش بودن نقشه شهر ، کشتی ها و ساختمون ها !
رفتم سمت شو جلوش روی یکی از صندلی ها نشستم .
سرش و اورد بالا و نگاهم کرد راستش به خدا قسم هر وقت منو میدید یه برق جادویی تو چشمای رنگی اش بود.
جی هوپ :اینجا چیکار می کنی .
بورام:اومدم با پدرم چایی بخورم .
با گفتن این جمله ام چونش منقبض شد ولی سریع خودش و جمع کرد .
زن پیش خدمت که یکی دیگه شون بود و پیر بود اومد کنارم و گفت
زن :بانو چای میل دارید
بورام:او حتمی
زن :شیر و قند هم براتون بیارم ؟
بورام :ممنون میشم خیلی وقته طمع شیرینی رو نچشیدم!
زیر چشمی جی هوپ و می پاییدم که با کمی خشم و ناراحتی نگاهم کرد ولی بعدش اون و از بین برد
زن پیش خدمت رفت و من موندم و اون
بر گشتم سمتش که چشمم به نقشه کشتی افتاد
بورام :اون نقشه کشتی ؟
جی هوپ نگاه شو به نقشه داد ، دوباره یاد ۵ سال پیش افتادم
جی هوپ :...
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
like:۲۸
part:41
منم محکم دستش و گرفتم میدونستم که با این کار نه راه پست هست نه پیش
منم وارد بازی شده بودم و حالا باید فرمان روایی مو شروع می کردم !مثل جی هوپ .
کوک :خب حالا چطوری می خوایی از جی هوپ پول بگیری
این جمله رو گفت که نامجون و بقیه از پشت در حل داده شدن و افتادن تو
والگوش ایستاده بودن !
نگاهی بهشون کردم و با شیطنت گفتم
بورام :چیزیو دارم که جی هوپ حاضره براش همه چیز شو بده !
کوک با نگاه نگرانی به چشم هام زل زد و منم روبه اون پوزخند حریصانه ای زدم .
میدونستم باید چی کار کنم .
.....
قبل از اینکه کوک و بقیه بیدار بشن زدم از مهمون خونه بیرون و به سمت چایی خونه ای رفتم که دیروز ۲ بار رفته بودم .
وارد چایی خونه که شدم جی هوپ و درحال خوردن چای روی همون میز دیدم
نگاهم و دادم به همون دختر که چاقوی خودم و زیره گلوش گزاشتم
وقتی فهمید اینجام با ترس به احترام سر خم کرد برام
دوباره برگشتم سمت جی هوپ که داشت نگاهم می کرد سربند قرمزش روی سرش بود و
کلی نقشه جلوش بودن نقشه شهر ، کشتی ها و ساختمون ها !
رفتم سمت شو جلوش روی یکی از صندلی ها نشستم .
سرش و اورد بالا و نگاهم کرد راستش به خدا قسم هر وقت منو میدید یه برق جادویی تو چشمای رنگی اش بود.
جی هوپ :اینجا چیکار می کنی .
بورام:اومدم با پدرم چایی بخورم .
با گفتن این جمله ام چونش منقبض شد ولی سریع خودش و جمع کرد .
زن پیش خدمت که یکی دیگه شون بود و پیر بود اومد کنارم و گفت
زن :بانو چای میل دارید
بورام:او حتمی
زن :شیر و قند هم براتون بیارم ؟
بورام :ممنون میشم خیلی وقته طمع شیرینی رو نچشیدم!
زیر چشمی جی هوپ و می پاییدم که با کمی خشم و ناراحتی نگاهم کرد ولی بعدش اون و از بین برد
زن پیش خدمت رفت و من موندم و اون
بر گشتم سمتش که چشمم به نقشه کشتی افتاد
بورام :اون نقشه کشتی ؟
جی هوپ نگاه شو به نقشه داد ، دوباره یاد ۵ سال پیش افتادم
جی هوپ :...
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
like:۲۸
۶.۸k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.