عمیق تر نفس می کشم هوای زادگاهم را

عمیق تر نفس می کشم هوای زادگاهم را
هوای شهری که تمام خاطرات کودکی ام را زیر درختانِ گردو و سیبش جا گذاشته ام
هوای نابِ کنارِ هم بودن ها و لبخندهای جانانه
هوای خواستن ها و به آغوش کشیدن ها ،
شیطنت ها و انکار کردن ها ...
آخ که به معجزه می مانَد آغوشِ مادرم ،
و نوازش های بابا ؛
که خونِ تازه به شرَیان غربت کشیده ام می ریزد .
من می میرم برای غروب های نارنجیِ این خانه ،
برای آفتابِ خودمانیِ صبح ها
برای درختانِ آشنایی که شاهدِ تمام رازها و شیطنت های کودکی ام بودند ،
می میرم برای گل های یاس و بابونه ، برای گنجشک ها ، حتی برای کلاغ ها ، حتی برای زنبورها ...
اینجا همه چیزش به بهشت می مانَد ،
آمده ام تا جانی دوباره بگیرم ،
آمده ام کمی کودکی کنم ،
کمی شاد باشم
کمی آرام بگیرم ...
#نرگس
دیدگاه ها (۱)

داشتم کاج هامو از کوچیک به بزرگ مرتب میکردم اما گوشم بحرفای ...

زن ها را در آغوش بگیریدوقتی پای گاز ایستاده اند تا غذا ته نگ...

ازت یه سوال دارم رفیق میتونی جوابشو بدی؟!همه دست به قلم؛ همه...

‏قسمتی از بهشت بود اتاقی که پر از سادگی بود‏وَ ما قدرش ندانس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط