عاشق یه خلافکار شدم پارت
عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۲
تهیونگ تو ذهنش :
خیلی اعصابم خورد شد
اصلا به اون چه مربوطه که مهمون من کیه ؟
اگه دوستش نداشتم همونجا میکشتمش
هوفففف دیگه خسته شدم
همین امشب باید نقشمو عملی کنم
چند دیقه بعد
درحال آماده کردن غذا بودی که تهیونگ وارد میشه
ا.ت : سلام قربان (تعظیم)
تهیونگ : همچی آمادست ؟
ا.ت : بله همچ....
تهیونگ : خیلی خب
ا.ت : کار دیگه ای هست که بتونم انجام بدم ؟
تهیونگ : فعلا نه ولی امشب بعد اینکه مهمون رفت بیا اتاق کارم
ا.ت : چشم
و رفت بیرون
ا.ت تو ذهنش :
کنجکاو و کلافه بودم
خوبه میدونستم از حرف زیادی خوشش نمیادا ولی من همجا کرممو میریزم
فکر کنم بهم مشکوک شده که میخواد برم اتاقش
نمیدونم.....شایدم باز میخواد مهمون دعوت کنه
اصلا هرچی
کار تو کلانتریم دیگه نمیصرفه
باید بیخیالش بشم
اصلا بذار یه کاری کنم
همین الان به رئیس میگم که میخوام استفاء بدم....آره خوبه
گوشیمه در آوردم و بهش پیام دادم
پیامم : سلام رئیس
کار تو کلانتری برای من نمیصرفه میخوام استفاء بدم
خدانگهدار
ادامه دارد...
تهیونگ تو ذهنش :
خیلی اعصابم خورد شد
اصلا به اون چه مربوطه که مهمون من کیه ؟
اگه دوستش نداشتم همونجا میکشتمش
هوفففف دیگه خسته شدم
همین امشب باید نقشمو عملی کنم
چند دیقه بعد
درحال آماده کردن غذا بودی که تهیونگ وارد میشه
ا.ت : سلام قربان (تعظیم)
تهیونگ : همچی آمادست ؟
ا.ت : بله همچ....
تهیونگ : خیلی خب
ا.ت : کار دیگه ای هست که بتونم انجام بدم ؟
تهیونگ : فعلا نه ولی امشب بعد اینکه مهمون رفت بیا اتاق کارم
ا.ت : چشم
و رفت بیرون
ا.ت تو ذهنش :
کنجکاو و کلافه بودم
خوبه میدونستم از حرف زیادی خوشش نمیادا ولی من همجا کرممو میریزم
فکر کنم بهم مشکوک شده که میخواد برم اتاقش
نمیدونم.....شایدم باز میخواد مهمون دعوت کنه
اصلا هرچی
کار تو کلانتریم دیگه نمیصرفه
باید بیخیالش بشم
اصلا بذار یه کاری کنم
همین الان به رئیس میگم که میخوام استفاء بدم....آره خوبه
گوشیمه در آوردم و بهش پیام دادم
پیامم : سلام رئیس
کار تو کلانتری برای من نمیصرفه میخوام استفاء بدم
خدانگهدار
ادامه دارد...
- ۵۲۵
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط