𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷⁷"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷⁷"
کوک: +هم بو کردم، هم نبو//سیدم یعنی که اینجوری کمتر دلم بو//سه میخواد!
دلم میخواست بکوبم فرق سرش...
خب چرا مثلا من رو نبو//سید؟ اصلا چرا نباید دلش بو//سه بخواد؟
بی تفاوت نگاهش کردم و سرم رو کمی عقب کشیدم... نصف پاهاش از تشک بیرون زده بود.
بهش چشم دوختم، چرا اجزای صورتش اینقدر قشنگ کنار هم چیده شده؟ یعنی خدا چرا اینقدر جونگکوک رو خواستنی آفریده؟
بهش خیره بودم که بازم خودشو جلو کشید.
من به دیوار چسبیده بودم و ظاهرا اون دوست داشت بهم بچسبه!
همه ی دخترا انتظار دارن سرشون رو روی سی//نه ی پسرا بزارن و بخوابن...
اما ظاهرا از این خبرا نبود...
چون سرش رو از روی بالش برداشت و پایین رفت و مثل یک پسربچه توی بغلم فرو رفت و سرش رو به سی//نه ام چسبوند!
ناباور خیره مردی بودم که الان یک بچه دیده میشد.
آرا: _مگه مامانتم که اونجوری خوابیدی؟
کوک: +سردمه...
بهونه نبود که سردشه؟ طبیعتا یه خلافکار کله گنده ای مثل جونگکوک نباید خشن باشه و خشک دیده بشه؟
این قیافه، این چشمای درشت و براق، این رفتار خواستنی و تموم این خصوصیات برای همون خلافکاری بود که سر قرار اول از دستش فرار کرده بودم؟
مگه اولین بار خشک و جدی حرفاش رو نمیزد؟!
کوک: +چیه چرا بهم خیره شدی؟
با حرفش از فکر بیرون اومدم و دیدم از حالت تار بیرون اومد.
آرا: _هیچی هیچی!
دستام رو با اکراه دورش پیچیدم و این پسر بچه ی جذاب رو بغل کردم..
کوک: +هم بو کردم، هم نبو//سیدم یعنی که اینجوری کمتر دلم بو//سه میخواد!
دلم میخواست بکوبم فرق سرش...
خب چرا مثلا من رو نبو//سید؟ اصلا چرا نباید دلش بو//سه بخواد؟
بی تفاوت نگاهش کردم و سرم رو کمی عقب کشیدم... نصف پاهاش از تشک بیرون زده بود.
بهش چشم دوختم، چرا اجزای صورتش اینقدر قشنگ کنار هم چیده شده؟ یعنی خدا چرا اینقدر جونگکوک رو خواستنی آفریده؟
بهش خیره بودم که بازم خودشو جلو کشید.
من به دیوار چسبیده بودم و ظاهرا اون دوست داشت بهم بچسبه!
همه ی دخترا انتظار دارن سرشون رو روی سی//نه ی پسرا بزارن و بخوابن...
اما ظاهرا از این خبرا نبود...
چون سرش رو از روی بالش برداشت و پایین رفت و مثل یک پسربچه توی بغلم فرو رفت و سرش رو به سی//نه ام چسبوند!
ناباور خیره مردی بودم که الان یک بچه دیده میشد.
آرا: _مگه مامانتم که اونجوری خوابیدی؟
کوک: +سردمه...
بهونه نبود که سردشه؟ طبیعتا یه خلافکار کله گنده ای مثل جونگکوک نباید خشن باشه و خشک دیده بشه؟
این قیافه، این چشمای درشت و براق، این رفتار خواستنی و تموم این خصوصیات برای همون خلافکاری بود که سر قرار اول از دستش فرار کرده بودم؟
مگه اولین بار خشک و جدی حرفاش رو نمیزد؟!
کوک: +چیه چرا بهم خیره شدی؟
با حرفش از فکر بیرون اومدم و دیدم از حالت تار بیرون اومد.
آرا: _هیچی هیچی!
دستام رو با اکراه دورش پیچیدم و این پسر بچه ی جذاب رو بغل کردم..
۲.۶k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.