عشق تلخ
عشق تلخ
#رضا
داشتیم ب سمت ماشین میرفتیم ک یهو فهمیدیم ماشین پنجره.ب هزار زور و زحمت پنچریشو با کمک یکی از همسایه ها سریع پنچریشو گرفتیم
دنیا خیلی استرس داشت خیلی دیر شده بود
_رضا تو رو جون مادرت تند تر.خاله مرضیه چیزیش شه دنیا رومون خراب میشه((بغض))
+باشه فداتشم.دارم سعیه خودمو میکنم دیگه
#دنیا
با هق هق گریه هام ب سمته خونه پانیذ اینا رفتیم.
مادرش نیمه جون وسطه خونه افتاده بود و پانیذ بالاسرش در حال از هوش رفتن بود.انقدی ک گریه کرده بود زیر چشاش گود افتاده بود و توان بلند کردنه مامانش نداشت
به هزار زور و زحمت ب کمک رضا رفتیم و خاله مرضیه رو صندلی عقب گذاشتیم تا دراز بکشه
وقتی ب بیمارستان رسیدیم دویدم سمته پرسنل و ازشون کمک خواستم
بعد از چند دقیقه ای از بستری شدنه خاله مرضیه دکتر با رضایت کامل گفت ک ب موقع آوردیمش و پانیذ یکمی جون گرف
_پانیذ قربونت برم بیا این ابمیوه رو بخور.قندت نیوفته یوقتتتتت.
+اینو بخورم حالم بدتر میشه.🥺🥲
_قربونت برم یکمی جون میگیری میمونی دستموناااااا بخور دیگه لج نکن
با اصرار بیش از حده مننن یکمی از ابمیوه رو خورد.
سرشو گذاشت رو شونم و آروم آروم اشک ریخت.درکه پانیذ برای منی ک نه پدر داشتم و نه مادر آسونتر از دیگران بود.
اصرار فراوونه من و رضا برای موندن کناره پانیذ بی فایده بود و قسممون داد ک بریم خونه
موقع بیرون اومدن از محوطه پانیذ رو شونم زد و گفت:بالاخره بعده چن ماه دیدیش.بزار دلی از عزا در بیاره.شب عروسیم ک اونطور شد بدبخت ناکامش گذاشتی
خندید و تا اومدم جوابش بدم رفت
پوز خندی زدم و از بیمارستان اومدم بیرون ...
ادامه دارد
#رضا
داشتیم ب سمت ماشین میرفتیم ک یهو فهمیدیم ماشین پنجره.ب هزار زور و زحمت پنچریشو با کمک یکی از همسایه ها سریع پنچریشو گرفتیم
دنیا خیلی استرس داشت خیلی دیر شده بود
_رضا تو رو جون مادرت تند تر.خاله مرضیه چیزیش شه دنیا رومون خراب میشه((بغض))
+باشه فداتشم.دارم سعیه خودمو میکنم دیگه
#دنیا
با هق هق گریه هام ب سمته خونه پانیذ اینا رفتیم.
مادرش نیمه جون وسطه خونه افتاده بود و پانیذ بالاسرش در حال از هوش رفتن بود.انقدی ک گریه کرده بود زیر چشاش گود افتاده بود و توان بلند کردنه مامانش نداشت
به هزار زور و زحمت ب کمک رضا رفتیم و خاله مرضیه رو صندلی عقب گذاشتیم تا دراز بکشه
وقتی ب بیمارستان رسیدیم دویدم سمته پرسنل و ازشون کمک خواستم
بعد از چند دقیقه ای از بستری شدنه خاله مرضیه دکتر با رضایت کامل گفت ک ب موقع آوردیمش و پانیذ یکمی جون گرف
_پانیذ قربونت برم بیا این ابمیوه رو بخور.قندت نیوفته یوقتتتتت.
+اینو بخورم حالم بدتر میشه.🥺🥲
_قربونت برم یکمی جون میگیری میمونی دستموناااااا بخور دیگه لج نکن
با اصرار بیش از حده مننن یکمی از ابمیوه رو خورد.
سرشو گذاشت رو شونم و آروم آروم اشک ریخت.درکه پانیذ برای منی ک نه پدر داشتم و نه مادر آسونتر از دیگران بود.
اصرار فراوونه من و رضا برای موندن کناره پانیذ بی فایده بود و قسممون داد ک بریم خونه
موقع بیرون اومدن از محوطه پانیذ رو شونم زد و گفت:بالاخره بعده چن ماه دیدیش.بزار دلی از عزا در بیاره.شب عروسیم ک اونطور شد بدبخت ناکامش گذاشتی
خندید و تا اومدم جوابش بدم رفت
پوز خندی زدم و از بیمارستان اومدم بیرون ...
ادامه دارد
۹.۵k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.