Ataman Koleji 8
دکتر:متأسفانه باید بگم که بیمارتون کمی از حافظه اش رو از دست داده و بعضی از این خاطراتش رو یادش نمیاد حتی یادش نمیاد چرا اومده بیمارستان
شنگول:وای...
آیبیکه:وای. نه
گوشیم زنگ خورد
تماس تلفنی
..................
+عمر:الو آیبیکه خوبی؟ عمو اورهان خوبه؟ آیبیکه.....!
_آیبیکه:الو خوبم ممنون عمر راستش بابام بابام....
+چیشده؟
_بابام بعضی از این خاطراتش رو یادش نمیاد و دستش هم شکسته
+چی؟..... آیبیکه الو آیبیکه خوبی؟
_وای عمرررر.. وای وای
+آیبیکه باشه آروم باش چیزی نیست خداروشکر که کله حافظه اش رو یادش نرفته
_وای نه عمر خدا نکنه
+آره خدا نکنه
_خیلی خوب عمر ما بابامون فردا مرخص میشه
+آخه فردا باید بریم کالج
_اشکال نداره ما فردا نمیام بقیه روز رو میایم
+اوکی بلا به دور باشه خدافظ
_ممنون خدافظ
پایان مکالمه
......................
شنگول:باشه دخترم آروم باش بابات خوبه خوبه
آیبیکه:باشه باشه آرومم
شب خونهی عاکف
.............................
-عاکف
عاکف:وای نباحت خوب قصر در رفتیم ها
نباحت:وای عاکف یعنی پلیس ازتون بازجویی نکرد؟
عاکف:نه بابا...
صدای در اومد
آیفون رو برداشتم
پلیس:آقای عاکف لطفا در رو باز کنید.....
#آیبیکه
#شنگول
#اورهان
#عاکف
#نباحت
#عمر
#ملیس_مینکاری
#ییعیت_کوچاک
#پلیس
#مرموز
#خواهران_و_برادران
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.