لیلی یکسره در قافیه پنهان شده ای

.
.
لیلــیِ یکســره در قـافیــه پنهـــان شده ای
تو خــداوند زمــان بر تن انســان شده ای

به خــدا خیــره شـدی مظهـر زیبـــایی شد
شب به چشمــان تو آمد که تماشــایی شد

شمس چشمان تو این قافیه را شیرین کرد
شاهد از غیب سراسیمه تو را تحسین کرد

چشمِ گرگی که به چشمان سـِتـَبرم زده ای
دلــربایی که به افســانه ی صبــرم زده ای

آن پلنگــی کـه به آهــو نظــر انــداخت منم
آنکــه در بازی چشمــان تو هی باخت منم
.
#پویا_جمشیدی
دیدگاه ها (۳)

از تو دلگیرم و از دست خودم بیزارمامشب اندازه ی یک عمر شکایت ...

یک نفر نی می زند در معبد تنهایی امیک نفر گم می شود در خنده ی...

خواستم داد شوم… گرچه لبم دوخته است.خودم و جدّم و جدّ پدرم سو...

* ساقه ی تاک ، گره خورده به گیسوی شرابباز هم حال من مست ، خر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط