«عشق مافیا »
«عشق مافیا »
پارت ۱
سلام من مین جیسو هستم و ۱۶ سالمه من وقتی ۴ سالم بود پدر و مادرم از هم طلاق گرفتن و من با مامانم زندگی می کردم اون به خاطر وضع مالی بدش منو به پرورشگاه داد وقتی ۹ سالم بود یه خانواده خیلی پولدار که یه خونه خیلی بزرگ مثل قصر تو بهترین جای سئول داشتن منو به سرپرستی گرفتن من تا الان تقریبا در کنار اونا زندگی خوبی داشتم و همیشه همه چی برام فراهم بود
جیسو ویو
امروز اولین روز مدرسمه و من به دبیرستان می رم . صبح ساعت شیش پاشدم تا بر رفتن به مدرسه آماده بشم خدمتکار صبحونه رو آماده کرد و بعد خوردن صبحونه لباس پوشیدم ( اسلاید بعد ) رفتم بیرون و دیدم دوستم لیا منتظره من و لیا همیشه با هم میریم مدرسه سلام گفتم و اونم سلام کرد و راه افتادیم
(پرش زمانی به ۴۵ دقیقه بعد )
زنگ خورد و من و لیا سر جاهامون نشستیم . تقریبا نیم ساعت از اومدن معلم میگذشت که یکدفه یکی در و با کرد و یه پسر تقریبا قد بلند و خوشتیپ از در اومد تو
معلم : آقای جئون الان چه وقت اومدن دیگه تکرار نشه برو بشین سر جات
کوک ویو
امروزم به خاطر اینکه خواب موندم مدرسم دیر شد اصن این چند روز نتونستم خوب بخوابم . این دختره کیه تا حالا تو مدرسه ندیده بودمش حتما تازه به این مدرسه اومده (زنگ خورد ) لیا: جیسو بیا بریم بوفه مدرسه جیسو : باشه بریم .راستی اون پسره که دیر اومده بود کیه میشناسیش ؟
لیا : اون جئون جونگکوکه تو مدرسه خیلی معروفه کل دخترای مدرسه کشته مردشن (خنده) بهتره بهش نزدیک نشی خیلی ترسناک و مرموزه حتی بعضیا میگن مافیاست
جیسو : مافیا ( با ترس)
لیا : آره یبار با یه دختره تو همین مدرسه دوس شد و بعد یه مدت کوتاهی سر یه قضیه ای دعواشون شد و از هم جدا شدن فردای اون روز دختره دیگه مدرسه نیومد و ازش خبری نشد تا بعد یه هفته خبر دادن که دختره مرده میگن کوک کشتتش البته اینا همش شایعست جیسو : به نظر تو واقعا کار اون بوده
لیا : نمی دونم حالا زنگ خورده بهتر دیگه بریم تو کلاس.
این اولین فیکیه که تو پیجم میذارم امیدوارم خوشتون اومده باشه فردا ۲ یا ۳ پارت دیگشو میذارم می کنم
لطفا اگه خوشتون اومد لایک کنید و کامنت بذارین
پارت ۱
سلام من مین جیسو هستم و ۱۶ سالمه من وقتی ۴ سالم بود پدر و مادرم از هم طلاق گرفتن و من با مامانم زندگی می کردم اون به خاطر وضع مالی بدش منو به پرورشگاه داد وقتی ۹ سالم بود یه خانواده خیلی پولدار که یه خونه خیلی بزرگ مثل قصر تو بهترین جای سئول داشتن منو به سرپرستی گرفتن من تا الان تقریبا در کنار اونا زندگی خوبی داشتم و همیشه همه چی برام فراهم بود
جیسو ویو
امروز اولین روز مدرسمه و من به دبیرستان می رم . صبح ساعت شیش پاشدم تا بر رفتن به مدرسه آماده بشم خدمتکار صبحونه رو آماده کرد و بعد خوردن صبحونه لباس پوشیدم ( اسلاید بعد ) رفتم بیرون و دیدم دوستم لیا منتظره من و لیا همیشه با هم میریم مدرسه سلام گفتم و اونم سلام کرد و راه افتادیم
(پرش زمانی به ۴۵ دقیقه بعد )
زنگ خورد و من و لیا سر جاهامون نشستیم . تقریبا نیم ساعت از اومدن معلم میگذشت که یکدفه یکی در و با کرد و یه پسر تقریبا قد بلند و خوشتیپ از در اومد تو
معلم : آقای جئون الان چه وقت اومدن دیگه تکرار نشه برو بشین سر جات
کوک ویو
امروزم به خاطر اینکه خواب موندم مدرسم دیر شد اصن این چند روز نتونستم خوب بخوابم . این دختره کیه تا حالا تو مدرسه ندیده بودمش حتما تازه به این مدرسه اومده (زنگ خورد ) لیا: جیسو بیا بریم بوفه مدرسه جیسو : باشه بریم .راستی اون پسره که دیر اومده بود کیه میشناسیش ؟
لیا : اون جئون جونگکوکه تو مدرسه خیلی معروفه کل دخترای مدرسه کشته مردشن (خنده) بهتره بهش نزدیک نشی خیلی ترسناک و مرموزه حتی بعضیا میگن مافیاست
جیسو : مافیا ( با ترس)
لیا : آره یبار با یه دختره تو همین مدرسه دوس شد و بعد یه مدت کوتاهی سر یه قضیه ای دعواشون شد و از هم جدا شدن فردای اون روز دختره دیگه مدرسه نیومد و ازش خبری نشد تا بعد یه هفته خبر دادن که دختره مرده میگن کوک کشتتش البته اینا همش شایعست جیسو : به نظر تو واقعا کار اون بوده
لیا : نمی دونم حالا زنگ خورده بهتر دیگه بریم تو کلاس.
این اولین فیکیه که تو پیجم میذارم امیدوارم خوشتون اومده باشه فردا ۲ یا ۳ پارت دیگشو میذارم می کنم
لطفا اگه خوشتون اومد لایک کنید و کامنت بذارین
۲۲.۳k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.