«عشق مافیا»
«عشق مافیا»
پارت ۳
جیسو : تو اینجا چیکار میکنی
کوک : خودت اینجا چیکار میکنی
جیسو : خوب این مهمونی پدر و مادر منه
کوک : ینی ینی اون دختر عموم که همه ازش حرف می زنن تویی
لیا : شما فامیلین؟
کوک میخواست یه چیزی بگه که یکدفه یکی اومد و تو گوشش یچیزی گفت و کوک با نگرانی رفت
جیسو : اینجا خیلی صدای حرف زدن و آهنگ میاد بیا بریم بیرون
لیا : باشه
جیسو: فک میکردم امشب خوش بگذره
لیا: خوب بود که حداقل حالشو ببر همچین پسر عموی کراشی داری
(هردو زدن زیر خنده)
جیسو : ولی تو که میگفتی بقیه میگن مافیاس ازش دور بمونم
لیا : همشون شایعس نترس
جیسو : امیدوارم اینطور باشه
یکدفه صدای شلیک اومد جیسو و لیا خیلی ترسیدن
جیسو : بیا بریم ببینیم چی شده
لیا : خیلی خطرناکه نمی شه
جیسو : خودم می رم لیا : صب کن ج...
جیسو ویو : باید ببینم چی شده شاید کسی چیزیش شده باشه باید به پلیس زنگ بزنم . با دیدن صحنه خشکم زد . کوک بود که با یه تفنگ بالای سر جناه یه زن وایساده بود چند تا مرد خیلی گنده با تفنگای بزرگ هم اونجا بودن
منو دیدن خواستن شلیک کنن که
کوک : وایسید نکشینش
(جیسو خیالش راحت شد)
کوک: خودم باید اینکارو کنم شما برین
جیسو : ترو خدا منو نکش ( با گریه)
کوک: اونوقت چرا که بری منو لو بدی به پلیس عمرا تو دیدی من چیکار کردم پس باید بمیری
جیسو : پس اینکه همه میگفتن تو مافیایی درست بود
کوک: حالا دیگه حرف زدن بسه برای مردن آماده شد
جیسو : هرکاری بگی میکنم فقط منو نکش تروخدا به کسی نمیگم مطمئن باش
کوک: چرا مطمئن باشم
جیسو : خوب چیکار کنم تروخدا بهم رحم کن
کوک : یه راهی هست
جیسو : چه راهی
کوک : باید با من زندگی کنی
جیسو : چیییی؟
نمیشه
کوک : پس بمیر
جیسو : باشه ولی من مامان بابامو چجوری راضی کنم اونا قبول نمی کنن چی بهشون بگم
کوک : این دیگه مشکل من نیست همین الان جلوی چشم منم باید بهشون بگی اگه نمی تونی باید بکشمت
جیسو : نمیشه (گریه میکنه)
پارت ۳
جیسو : تو اینجا چیکار میکنی
کوک : خودت اینجا چیکار میکنی
جیسو : خوب این مهمونی پدر و مادر منه
کوک : ینی ینی اون دختر عموم که همه ازش حرف می زنن تویی
لیا : شما فامیلین؟
کوک میخواست یه چیزی بگه که یکدفه یکی اومد و تو گوشش یچیزی گفت و کوک با نگرانی رفت
جیسو : اینجا خیلی صدای حرف زدن و آهنگ میاد بیا بریم بیرون
لیا : باشه
جیسو: فک میکردم امشب خوش بگذره
لیا: خوب بود که حداقل حالشو ببر همچین پسر عموی کراشی داری
(هردو زدن زیر خنده)
جیسو : ولی تو که میگفتی بقیه میگن مافیاس ازش دور بمونم
لیا : همشون شایعس نترس
جیسو : امیدوارم اینطور باشه
یکدفه صدای شلیک اومد جیسو و لیا خیلی ترسیدن
جیسو : بیا بریم ببینیم چی شده
لیا : خیلی خطرناکه نمی شه
جیسو : خودم می رم لیا : صب کن ج...
جیسو ویو : باید ببینم چی شده شاید کسی چیزیش شده باشه باید به پلیس زنگ بزنم . با دیدن صحنه خشکم زد . کوک بود که با یه تفنگ بالای سر جناه یه زن وایساده بود چند تا مرد خیلی گنده با تفنگای بزرگ هم اونجا بودن
منو دیدن خواستن شلیک کنن که
کوک : وایسید نکشینش
(جیسو خیالش راحت شد)
کوک: خودم باید اینکارو کنم شما برین
جیسو : ترو خدا منو نکش ( با گریه)
کوک: اونوقت چرا که بری منو لو بدی به پلیس عمرا تو دیدی من چیکار کردم پس باید بمیری
جیسو : پس اینکه همه میگفتن تو مافیایی درست بود
کوک: حالا دیگه حرف زدن بسه برای مردن آماده شد
جیسو : هرکاری بگی میکنم فقط منو نکش تروخدا به کسی نمیگم مطمئن باش
کوک: چرا مطمئن باشم
جیسو : خوب چیکار کنم تروخدا بهم رحم کن
کوک : یه راهی هست
جیسو : چه راهی
کوک : باید با من زندگی کنی
جیسو : چیییی؟
نمیشه
کوک : پس بمیر
جیسو : باشه ولی من مامان بابامو چجوری راضی کنم اونا قبول نمی کنن چی بهشون بگم
کوک : این دیگه مشکل من نیست همین الان جلوی چشم منم باید بهشون بگی اگه نمی تونی باید بکشمت
جیسو : نمیشه (گریه میکنه)
۲۲.۷k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.