پرنسس سرخ
Part_24
صدای عصبانی سوهو خیلی رو مخ بود دقیقا مثل خودش. #چرا انقدر داد و فریاد می کشی اومدم دیگه. با حرص اومد طرفم دستش رفت سمت موهام. یه لحظه ترسیدم و با خودم گفتم نکنه می خواد موهامو بکشه؟! کش مو رو کشید که در اومد و موهام دورم ریخت. کای با یه جفت کفش سفید رنگ اومد جلوم خم شد و کفشا رو پام کرد. بکهیون : صبر کن هنوز یه چیزی مونده. #چی ؟ بکهیون : آرایش صورت. #من از آرایش خوشم نمیاد. کریس : ولی الان هر کاری ما می گیم باید انجام بدی. دیگه داشت زیاد از حد معمول حرف می زد. #بس کن داری شورشو در میاری مگه من عروسک خیمه شب بازی شماها هستم؟ سهون : هه شاید. چقدر بی ارزش بودم حتی لوهان هم از سره ترحم بهم نزدیک شده بود مطمئنم. بکهیون : بیا اینجا بشین تا کمکت کنم. #لازم نیست خودم بلدم...
#مگه نگفته بودی از این ساعت به بعد کسی نباید بیرون باشه ولی تو مهمونی گرفتی ؟ سوهو : بهت یاد ندادن تو کار بزرگ ترا فضولی نکنی ؟ از کنارم رد شد و رفت پایین. از موقعی که مهمونی شروع شده بود یه نفر خیلی بین مهمونا مشکوک می زد. یه مرد نقاب دار که سر تا پا مشکی پوشیده بود. حضور یه نفرو کنارم حس کردم برای همین برگشتم سمت مخالفم که با کریس رو به رو شدم. #مرض داری اینجوری میای ؟ پوزخند رو اعصابی زد و دستاش رو گذاشت دو طرفم. #چیکار می کنی دیوونه شدی ؟ الان پرت می شم پایین. کریس : فکر کردی می تونی از دستم فرار کنی؟ #اگه نری کنار به سوهو می گم. کریس : انقدر اسم اونو جلوی من نیار. چند تار از موهامو تو دستش گرفت و یه دفعه کشید. آخی گفتم. #دردم گرفت نکن. کریس : اینکارو کردم تا دردت بیاد. سرشو اورد نزدیک گوشم و نجوا کرد : تو باید زجر بکشی باید قدر تمام این لحظات رو بدونی چون بعدش از اینم بدتره. به زور بغضمو کنترل کرده بودم تا نشکنه ، حداقل جلوی این کوه یخ نشکنه. هولش دادم عقب ولی چون زورش از من بیشتر بود حتی یه قدمم تکون نخورد. دستمو کشید و دنبال خودش برد ته راهرو. اون قسمت خیلی تاریک بود. چسبوندم به دیوار و با کاری که کرد کاملا خشکم زد و چشمام گرد شد....هرچی زور زدم عقب نرفت. یه دفعه به عقب کشیده شد. اون سوهو بود می تونستم از توی تاریکی بشناسمش. یقه ی کریس رو گرفت...
صدای عصبانی سوهو خیلی رو مخ بود دقیقا مثل خودش. #چرا انقدر داد و فریاد می کشی اومدم دیگه. با حرص اومد طرفم دستش رفت سمت موهام. یه لحظه ترسیدم و با خودم گفتم نکنه می خواد موهامو بکشه؟! کش مو رو کشید که در اومد و موهام دورم ریخت. کای با یه جفت کفش سفید رنگ اومد جلوم خم شد و کفشا رو پام کرد. بکهیون : صبر کن هنوز یه چیزی مونده. #چی ؟ بکهیون : آرایش صورت. #من از آرایش خوشم نمیاد. کریس : ولی الان هر کاری ما می گیم باید انجام بدی. دیگه داشت زیاد از حد معمول حرف می زد. #بس کن داری شورشو در میاری مگه من عروسک خیمه شب بازی شماها هستم؟ سهون : هه شاید. چقدر بی ارزش بودم حتی لوهان هم از سره ترحم بهم نزدیک شده بود مطمئنم. بکهیون : بیا اینجا بشین تا کمکت کنم. #لازم نیست خودم بلدم...
#مگه نگفته بودی از این ساعت به بعد کسی نباید بیرون باشه ولی تو مهمونی گرفتی ؟ سوهو : بهت یاد ندادن تو کار بزرگ ترا فضولی نکنی ؟ از کنارم رد شد و رفت پایین. از موقعی که مهمونی شروع شده بود یه نفر خیلی بین مهمونا مشکوک می زد. یه مرد نقاب دار که سر تا پا مشکی پوشیده بود. حضور یه نفرو کنارم حس کردم برای همین برگشتم سمت مخالفم که با کریس رو به رو شدم. #مرض داری اینجوری میای ؟ پوزخند رو اعصابی زد و دستاش رو گذاشت دو طرفم. #چیکار می کنی دیوونه شدی ؟ الان پرت می شم پایین. کریس : فکر کردی می تونی از دستم فرار کنی؟ #اگه نری کنار به سوهو می گم. کریس : انقدر اسم اونو جلوی من نیار. چند تار از موهامو تو دستش گرفت و یه دفعه کشید. آخی گفتم. #دردم گرفت نکن. کریس : اینکارو کردم تا دردت بیاد. سرشو اورد نزدیک گوشم و نجوا کرد : تو باید زجر بکشی باید قدر تمام این لحظات رو بدونی چون بعدش از اینم بدتره. به زور بغضمو کنترل کرده بودم تا نشکنه ، حداقل جلوی این کوه یخ نشکنه. هولش دادم عقب ولی چون زورش از من بیشتر بود حتی یه قدمم تکون نخورد. دستمو کشید و دنبال خودش برد ته راهرو. اون قسمت خیلی تاریک بود. چسبوندم به دیوار و با کاری که کرد کاملا خشکم زد و چشمام گرد شد....هرچی زور زدم عقب نرفت. یه دفعه به عقب کشیده شد. اون سوهو بود می تونستم از توی تاریکی بشناسمش. یقه ی کریس رو گرفت...
۲.۴k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.