*سوزومه رفت بالا توی اتاقش که لباساش رو عوض کنه «لباسش اس
*سوزومه رفت بالا توی اتاقش که لباساش رو عوض کنه «لباسش اسلاید دومه» و اومد پایین سر میز و کنار باباش، کیبا نشست*
*کیبا سرش پایین بود و هنوز روش نمیشد تو چشای سوزومه نگاه کنه*
کیبا: ایتاداکیماس
هر سه: ایتاداکیماس
*و همه شروع کردن به خوردن رامن*
سوزومه: بابا، میشه بهم نگاه کنی؟
*کیبا سرش رو آروم اورد بالا، توی چشاش خجالت و عذاب وجدان بود*
سوزومه: بابا، تقصیر تو نیست که، خیر سرم دو سه روز دیگه قراره برم، پس، خودتو سرزنش نکنیاااا، باشه؟
*کیبا سوزومه رو بغل کرد*
کیبا: مرسی تک دخترم
*سوزویا برا عوض شدن جو خونه گفت*
سوزویا: آره دیگه، شما هم قربون تک دخترت برو، ما پسرا مگه دل نداریم، اصلا منم میشم دختر *لحن زنونه*
*همه پکیدن از خنده*
مامان: خدانکشتت سوزویا
*کیبا بلند شد و سوزویا رو هم بغل کرد *
کیبا: از توهم ممنونم تک پسرم
سوزویا: شوخی کردم بابا
کیبا: دقیقا برای همین ازت ممنونم
*خب همه شامشون رو خوردن سوزومه و مامانش، مونا میرن ظرفا رو بشورن،کیبا و سوزویا یه دست پدر پسری گیم میزنن و در اخر همه میرن تو اتاقاشون که بخوابن*
سوزومه: خب، روزه خوبی بود، بذار چک کنم همه چیزو برداشتم یا...
*از پنجرش صدای تق تق میاد و سوزومه پرده اش رو میزنه کنار و میبینه بله،اولین عشقش،شاهینش هست،اسم شاهینش میکائلا اس، یه بار سوزومه و خانوادش رفتن جنگل و سوزومه،میکائلا رو پیدا میکنه و بزرگش میکنه، بعدش وقتی میکائلا بزرگ میشه سوزومه با ناراحتی دوباره برش میگردونه جنگل،اما میکائلا خیلی با سوزومه صمیمیه،پس میاد بهش سرمیزنه*
*سوزومه پنجره رو باز کرد و میکائلا اومد و رو تخت نشست*
سوزومه: سلام عشق من، کوچولوی نازم، کجا بودی؟
*میکائلا بال هاش رو باز کرد که نشون بده کوچولو نیست*
*سوزومه خندش گرفت*
سوزومه: باشه، شما کوچولو نیستی، اما عشق من که هستی
*سوزومه سر میکائلا ناز میکنه*
*سوزومه یه چوب بزرگ توی اتاقش داره برا وقتایی که میکائلا میاد*
سوزومه: خب میکائلا وقت خوابه عزیزم
☆پایان پارت 10☆
ادمین: سلام دوباره به همگی، اقایون داداشیا، 🤣 سوزومه میمیره واسه حیونا، و یه باغ وحش بزرگ توی ژاپن هست که سوزومه از بچگش با بیشتر این حیوونا بازی میکرده و از بچه هایشونم مراقبت میکرده، رابطش با حیوونا خیلی خیلیی خوبه، اما یه ببر و دوتا گرگ دست اموز داره، اونا زیادی باهوشن، سوزومه یه سوت مخصوص داره و وقتی از اون استفاده کنه اون دوتا گرگ و اون ببر سفید هرجا باشن خودشونو میرسونن، و یه خرس پیر اونجا هست که همه ی حیوونا ازش حساب میبرن، یه چشمش کوره و جای چاقو رو چشمشه، و سوزومه صداش میکنه، یه چشم، یه چشم یه خرس گیریزلی هست و خیلی بزرگه، وقتی رو دوتا پاش وایسه دو متره و اونم خیلی به حرف سوزومه گوش میده
*کیبا سرش پایین بود و هنوز روش نمیشد تو چشای سوزومه نگاه کنه*
کیبا: ایتاداکیماس
هر سه: ایتاداکیماس
*و همه شروع کردن به خوردن رامن*
سوزومه: بابا، میشه بهم نگاه کنی؟
*کیبا سرش رو آروم اورد بالا، توی چشاش خجالت و عذاب وجدان بود*
سوزومه: بابا، تقصیر تو نیست که، خیر سرم دو سه روز دیگه قراره برم، پس، خودتو سرزنش نکنیاااا، باشه؟
*کیبا سوزومه رو بغل کرد*
کیبا: مرسی تک دخترم
*سوزویا برا عوض شدن جو خونه گفت*
سوزویا: آره دیگه، شما هم قربون تک دخترت برو، ما پسرا مگه دل نداریم، اصلا منم میشم دختر *لحن زنونه*
*همه پکیدن از خنده*
مامان: خدانکشتت سوزویا
*کیبا بلند شد و سوزویا رو هم بغل کرد *
کیبا: از توهم ممنونم تک پسرم
سوزویا: شوخی کردم بابا
کیبا: دقیقا برای همین ازت ممنونم
*خب همه شامشون رو خوردن سوزومه و مامانش، مونا میرن ظرفا رو بشورن،کیبا و سوزویا یه دست پدر پسری گیم میزنن و در اخر همه میرن تو اتاقاشون که بخوابن*
سوزومه: خب، روزه خوبی بود، بذار چک کنم همه چیزو برداشتم یا...
*از پنجرش صدای تق تق میاد و سوزومه پرده اش رو میزنه کنار و میبینه بله،اولین عشقش،شاهینش هست،اسم شاهینش میکائلا اس، یه بار سوزومه و خانوادش رفتن جنگل و سوزومه،میکائلا رو پیدا میکنه و بزرگش میکنه، بعدش وقتی میکائلا بزرگ میشه سوزومه با ناراحتی دوباره برش میگردونه جنگل،اما میکائلا خیلی با سوزومه صمیمیه،پس میاد بهش سرمیزنه*
*سوزومه پنجره رو باز کرد و میکائلا اومد و رو تخت نشست*
سوزومه: سلام عشق من، کوچولوی نازم، کجا بودی؟
*میکائلا بال هاش رو باز کرد که نشون بده کوچولو نیست*
*سوزومه خندش گرفت*
سوزومه: باشه، شما کوچولو نیستی، اما عشق من که هستی
*سوزومه سر میکائلا ناز میکنه*
*سوزومه یه چوب بزرگ توی اتاقش داره برا وقتایی که میکائلا میاد*
سوزومه: خب میکائلا وقت خوابه عزیزم
☆پایان پارت 10☆
ادمین: سلام دوباره به همگی، اقایون داداشیا، 🤣 سوزومه میمیره واسه حیونا، و یه باغ وحش بزرگ توی ژاپن هست که سوزومه از بچگش با بیشتر این حیوونا بازی میکرده و از بچه هایشونم مراقبت میکرده، رابطش با حیوونا خیلی خیلیی خوبه، اما یه ببر و دوتا گرگ دست اموز داره، اونا زیادی باهوشن، سوزومه یه سوت مخصوص داره و وقتی از اون استفاده کنه اون دوتا گرگ و اون ببر سفید هرجا باشن خودشونو میرسونن، و یه خرس پیر اونجا هست که همه ی حیوونا ازش حساب میبرن، یه چشمش کوره و جای چاقو رو چشمشه، و سوزومه صداش میکنه، یه چشم، یه چشم یه خرس گیریزلی هست و خیلی بزرگه، وقتی رو دوتا پاش وایسه دو متره و اونم خیلی به حرف سوزومه گوش میده
۸.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.